ظرایف
[ظَ یِ] (ع ص، اِ) ظَرائِف. جِ ظریفه :
به زیورها و گوهرهای شهوار
ظرایفها و دیباهای بسیار.(ویس و رامین).
امیر مسعود را بسیار نزل فرستاده بود [ منوچهربن قابوس ] پوشیده به خطها و نامه ها و ظرایف گرگان و دهستان. (تاریخ بیهقی). و مواضعت نهاده [ عیسی ] هر سالی که خراج فرستد برادرزاده را هزار دینار هریوه باشد بیرون از جامه و ظرایف. یک سال آورده بودند و بدین رضا افتاد. (تاریخ بیهقی).
و رجوع به ظرائف شود.(1)
(1) - تمام شواهد نظمی و نثری فوق با اینکه در کتابت با ظاء معجمه آورده اند ظاهراً همگی با طاء مهمله است مگر اینکه در استعمال فارسی زبانان ظرائف به معنی طرائف آمده باشد.
به زیورها و گوهرهای شهوار
ظرایفها و دیباهای بسیار.(ویس و رامین).
امیر مسعود را بسیار نزل فرستاده بود [ منوچهربن قابوس ] پوشیده به خطها و نامه ها و ظرایف گرگان و دهستان. (تاریخ بیهقی). و مواضعت نهاده [ عیسی ] هر سالی که خراج فرستد برادرزاده را هزار دینار هریوه باشد بیرون از جامه و ظرایف. یک سال آورده بودند و بدین رضا افتاد. (تاریخ بیهقی).
و رجوع به ظرائف شود.(1)
(1) - تمام شواهد نظمی و نثری فوق با اینکه در کتابت با ظاء معجمه آورده اند ظاهراً همگی با طاء مهمله است مگر اینکه در استعمال فارسی زبانان ظرائف به معنی طرائف آمده باشد.