احمد

معنی احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد بن حسین جُرَیْری. مکنی به ابومحمد. از عرفای اواخر مائهءسیم و اوایل مائهء چهارم است و بعضی پدرش را حسین بن محمد نوشته اند معاصر است با معتضد و مکتفی و مقتدر و او نیز از فضلای عرفاست و شریعت و طریقت را با هم جمع داشته و از کبار اصحاب جنید است و بسیاری از این طبقه در عرفان منسوب بدو هستند و پس از جنید بجهت جلالت و شأنی که در عرفان از او دیده بودند او را اصحاب بجای عارف کامل شیخ جنید نشانیدند. در فن فقه و اصول سرآمد اهل زمان و در علوم دیگر نیز یگانهء امثال و اقران خود بوده و خود در بدایت عمر باسهل بن عبدالله تستری صحبت داشته سپس در زمرهء اصحاب شیخ جنید معدود گشت شیخ عطار در شرح حال وی مینویسد ابومحمد جریری یگانهء وقت بود و برگزیدهء زمان و در میان اقران نهایت امتیاز داشت و واقف بود بر طریقت و بهمه نوع پسندیده و کامل بود و در طریقهء آداب و انواع علوم حظی وافر داشت و در علم فقه مفتی و امام بود و در علم اصول و فروع بنهایت و در طریق طریقت استاد بدان مثابه که جنید در ایام حیات مریدان خود را میگفت که جانشین و ولیعهد من او است و صحبت سهل بن عبدالله تستری را دریافته باندازه ای ادب ظاهر نگاه میداشت که بیست سال در خلوت پای دراز نکرده بود - انتهی. وقتی مریدان از او تمنا کردند که از غرائب حالاتی که خود مشاهده کرده ای ما را برگوی گفت روزی باز سفیدی بنظر من آمد چهل سال است که بصیادی برخاستم و هر چه جستجویش کردم نیافتم از او معنی این مطلب پرسیدند. گفت روزی در خانقاه نشسته بودم پس از نماز بامداد جوانی از در خانقاه درآمد پای برهنه و موی ژولیده و روی زرد گشته پس بر رسم معهود شست وشو کرده وضو بساخت دو رکعت نماز بگذارد و سر بگریبان فروبرد تا نماز شام و چون نماز شام بگذارد باز سر بگریبان فروبرد از اتفاق آن شب خلیفه مقتدر دعوتی ساخته بود جماعت صوفیان را به نزد وی رفتم گفتم ای درویش آیا با ما همراهی کرده اجابت میکنی دعوت خلیفه را گفت سر دعوت خلیفه ندارم اما اگر بتوانی عصیده ای در خانقاه برایم فراهم کنی فارغ ترم با خود گفتم مگر نومسلمانست که نمیخواهد با ما موافقت نماید و غذای مخصوص آرزو میکند پس بدان حرف توجهی نکرده به دعوت رفتم چون بازآمدم درویش همچنان که بود سر بگریبان فروبرده بود بر حسب عادت بخوابگاه رفته بخفتم در عالم رؤیا حضرت پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم را بخواب دیدم و دو پیر بهمراهی آن حضرت که یکی ابراهیم خلیل الله و دیگری موسی کلیم الله و یکصدوبیست واند هزار پیغمبر با او بودند پیش رفتم و سلام کردم حضرت روی مبارک از من بگردانید نزدیک رفته عرض کردم یا رسول الله چه تقصیر رفته که روی مبارک از من میگردانی فرمود یکی از دوستان ما از تو عصیده خواست تو در فراهم کردن آن بخیلی کردی و حاجتش را برنیاوردی در آن حال از خواب برخاسته و گریان گشتم در حالت گریه آوازی از در خانقاه بگوش من آمد نگاه کردم آن درویش بود که بیرون میرفت فریادی زدم ای عزیز من چندان توقف کن که خواهش تو برآورم گفت هر گاه درویشی از تو عصیده خواهد باید یکصدوبیست واند هزار پیغمبر را نزد تو شفیع آرد تا خواهش او برآورده شود کاری دشوار است این بگفت و از در خانقاه بیرون رفت من در حال از جای برخاسته بر اثر او رفته هر چه جستم نیافتم محزون بخانقاه بر گشتم تا کنون آن حزن و غم از دلم بیرون نرفته. نقل است که وقتی آن عارف کامل بموعظت مشغول بود جوانی در مجلس برخاست و بشیخ گفت دلم گم شده است دعائی کن تا بازدهند گفت ما همه در این حالت گرفتاریم و گفت بدان ای جوان که قرن اول از هجرت معامله بدین بود و فرسوده شد و قرن دویم معامله ها بر وفا بود و آن نیز نماند قرن سیم معامله بمروت بود آن نیز برخاست قرن چهارم معامله بحیا بود و آن هم برفت و اکنون چنان شده است که مردمان معامله خود بر هیئت و هیبت میکنند. وقتی درویشی به نزد وی درآمد و گفت بر بساط انس بودم دری از بسط بر من گشادند از مقام خود بلغزیدم و از آن محجوب شدم راه گم کردهء خود را چون یابم مرا بر راهی که بآنم برساند دلالت کن شیخ بگریست و گفت ای برادر همه باین درد گرفتارند و باین انواع مبتلا لیکن بر تو بیتی چند بخوانم که بعضی از این طایفه گفته اند و خود جواب این معنی است که میخواهی:
قف بالدیار فهذه آثارهم
تبکی الاحبه حسره و تشوقا
کم قد وقفت بها اسائل مخبرا
فاجابنی داعی الهوی فی رسمها
عن اهلها او صادقاً او مشفقا
فارقت من تهوی فعد الملتقی.
یعنی درنگ کن در دیار و مکان یار و نیک بنگر آثار آنها را که میگریند بدان آثار دوستان از روی حسرت و شوق چه بسا که ایستادم در آن مکان که پیدا کنم کسی را از اهل آن دیار راستگو و دوست که خبری پرسم از آن دیار و اهلشان پس رسم و آثار جواب داد از عشق و مفارقت عشاق و منصرف گشتن آنها از ملاقات یکدیگر.
و چنانکه در شرح احوال وی مسطور است در سالی که ابوطاهر قرمطی بمکه تاختن آورد و جماعتی کثیر از حاج بکشت همچنان که آن حکایت خود در کتب تواریخ مسطور است وی را نیز در قافلهء حاج از لشکر قرامطه ضربتی رسید و در میان خستگان بیفتاد درویشی حکایت کرده است که من در میان آن مردمان بودم بگوشه ای فرار کرده چون لشکر متفرق گشت در میان خستگان درآمدم تا مگر از حالت آنان اطلاعی پیدا کنم چون بدانها گذشتم ابومحمد را در میان خستگان و کشتگان افتاده دیدم که نیم نفس ازو باقی بود سرش در کنار گرفتم گرد و غبار از رویش پاک کردم گفتم یا شیخ دعائی بکن که خدای تعالی این بلا را از تو و مردمان کشف کند گفت آن کنم که خواهم باز گفتمش دعائی کن که از تو رفع شود گفت ای برادر این وقت وقت دعا نیست وقت رضا و تسلیم است دعا پیش از نزول بلا باید چون بلا آید رضا باید داد این بگفت و جان تسلیم نمود و موافق بود سال وفاتش با 314 ه . ق. و بعضی نوشته اند در 312 بوده است. نقل است که یکصد سال متجاوز از عمر وی در آن وقت گذشته بود والله تعالی اعلم بحقیقه الحال. و از کلمات آن عارف کامل است که گفته: هر که گوش بحدیث نفس دارد در حکم شهوات اسیر گردد و باز دارندش در زندان هوا و حق تعالی همه فایده ها بر دل او حرام گرداند و از سخن حق لذت نیابد و او را نیز اجابت نبود و هر که بدون اندازهء خویش رضا دهد حق تعالی دهد او را بیش از آنچه او را باید. هم او گفته: اصل تقرب آن بود که خدای را بیند از مشاهدهء صنایع او، از او پرسیدند از توکل و صبر گفت: توکل معاینه شدن اضطرابست و عافیت و صبر آن است که فرق نکند میان حال نعمت و محنت بآرام نفس در هر دو حال و نیز صبر سکون نفس است در بلا. از او پرسیدند از اخلاص و ریا گفت: اخلاص ثمرهء یقین است و ریا ثمرهء شک. ازو پرسیدند از شکر و عزلت گفت: کمال شکر در مشاهدهء عجز است از شکر، و عزلت بیرون شدنست از میان زحمتها و سر نگاه داشتن. از او پرسیدند از تصوف گفت: التصوف عنوه لاصلح [ کذا ] تصوف را بجنگ بستانند نه بصلح. هم او گفته: محاربهء عالمیان با خطرات است و محاربهء ابدال با فکرات و محاربهء زهاد با شهوات و محاربهء تایبان با زلات و منهیات و لذات. گفت: دوام ایمان و پاس داشتن دین و صلاح تن در سه چیز است یکی بسنده کردن دویم پرهیز کردن سیم غذا نگاه داشتن. گفت: هر که بخدای بسنده کند سرش بصلاح باشد هر که از منهیات پرهیز نکند سرش منکسر شود و هر که غذا نگاه دارد نفسش ریاضت یابد پس پاداش افتقار صفوت معرفت بود و عاقبت تقوی حسن خلوت و عاقبت احتمال تن درستی و اعتدال. گفت: دیدن و رسیدن یقین بسته بفروع بود و درست کردن فروع بعرضه دادن بود بر اصول و راه نیست بمقام مشاهده و وصول مگر به تعظیم آنچه خدای تعالی او را تعظیم فرموده و آن وسایل و وسایط فروع بود. هم او فرموده چون خداوند زنده گرداند بنده ای را بانوار خویش هرگز نمیرد تا ابد و چون بمیراند بنده ای را بخذلان خویش هرگز زنده نگردد. و نیز گفته مرجع عارفان بخدا در بدایت بود و مرجع دیگران بعد از نومیدی. گفت: چون حضرت پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلم نظر کرد بحق و حق را بدید باقی ماند حق بحق بیواسطهء زمان و مکان از جهت آنکه حاصل شد آن حضرت را حضور آنکه حضور است و نه مکان [ کذا ] از اوصاف خود مجرد گشت و باوصاف حق تعالی موصوف گردید و ببقای حق باقی ماند. جریر بضم جیم معجمه بروزن زبیر و یاء نسبت. (نامهء دانشوران ج3 ص15) و رجوع بروضات الجنات ص60 س12 و رجوع به ابومحمد جریری... شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.