احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن محمد مکنی به ابوسعید اعرابی. از مشاهیر فضلای طبقهء عرفا اصلش از بصره است و ساکن مکهء معظمه بوده است در اواخر مائهء سوم و اوایل مائهء چهارم هجریه. بعلوم ظاهر و باطن معروف و مشهور گشت. جامی رحمه الله او را در عداد طبقهء پنجم ازین سلسله نگاشته و گوید وی عالم بود و فقیه وی را برای این طایفه تصنیفهای بسیار است و بصحبت جماعتی از این طبقه رسیده مانند شیخ جنید و عمروبن عثمان مکی و ابوالحسین نوری و شیخ حسن مسوحی و شیخ ابوالفتح حمال بعضی گفته اند که وی قریبست ازین سلسله بطبقهء چهارم. شیخ الاسلام گفته که وی در نکته های توحید سخت نیکوست و در آنجا گفته: لایکون قرب الا و ثمه مسافه؛ نزدیکی نگویند تا مسافت نبود و هم شیخ الاسلام در ذیل این بیان گفته که: در قرب دو گانگی است که یکی بدیگری نزدیک بود پس چون بنگری قرب بعد باشد و تصوف یگانگی باشد. و از کلمات ابوسعید است که گفته: التصوف کله ترک الفضول و المعرفه کلها الاعتراف. یعنی تصوف همگی ترک زیادتیست و معرفت همگی آن اعتراف است بنادانی یعنی بازیافت آنکه وی را نمی شناخت و نیز از کلمات اوست که گفت: لایکون الشوق الا الی غایب یعنی نمیباشد اشتیاق مگر بچیزی که حاصل و موجود نیست زیرا که شوق میل است به پیدا شدن چیزی و این معنی بنسبت با معدوم وجود گیرد و به نسبت با موجود صورت نبندد اما آنکه در حضور محبوب شخص را شوق باقی است آن شوق حصول نیست بلکه شوق بقاء حضور محبوبست در ازمنهء آتیه و این معنی حاله الشوق معدوم است شیخ الاسلام در ذیل این بیان گفته: شیخ اجل عالم داود طائی را گفتند تو مشتاقی گفت نه، مرا نه دوری بود که مشتاق باشم. غایب مشتاق بود دوست من پیوسته در نظر حاضر است و هم از اوست که الله تعالی بعضی از اخلاق خود با دشمنان داده تا بآن بر دوستان وی تعطف میکنند و بدان سبب دوستانش می آسایند و نیز از اوست که گفته: علم را با آداب آن باید بکمال رسانید و اگر غیر ازین باشد آن علم را فایدتی از برای تحصیل کننده اش نباشد و آن عالم فاضل در مکهء معظمه روزگار خود را بارشاد میگذرانید تا در سنهء 340 ه . ق. روزگار زندگانی را بدرود نمود و در آن وقت او را شیخ حرم خواندند و در مکه مدفون کردند تا اینجا بود آنچه از نفحات الانس نقل شد و اما آنچه یافعی در متوفیات 340 ه . ق. نوشته این است: ابن الاعرابی المحدث الصوفی ابوسعید احمد بن محمد بن زیاد البصری نزیل مکه روی عن اسحاق الزعفرانی. و از مؤلفات وی یکی کتاب وصایا بوده که در ابتدای ترجمه نامی ازو برده شد و دیگر کتاب جمع و تفریق که در آداب طریقت بوده است و دیگر کتاب فواید که متعلق بکلمات این طبقه بوده. (نامهء دانشوران ج2 ص228).