طلل
[طَ لَ] (ع اِ) اثر سرای. جای خراب. (منتهی الارب). نشان سرای ویران شده. نشان سرای که پیدا بود. (دهار). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. (مهذب الاسماء). نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. (منتخب اللغات). اثر خانهء ویران. آوار خانهء ویران. نشان سرا و عمارت خراب. (برهان). ج، اطلال :
رسم دار وقفت فی طلله
کدت اقضی الحیوه من جلله (اجله).
؟ (از منتهی الارب).
|| کالبد هر چیزی. (منتهی الارب). شخص هر چیزی. (منتخب اللغات): حیا الله طللک؛ ای شخصک. کالبد تن. (مهذب الاسماء). ج، اطلال، طلول. || دکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. || تر و تازه از هر چیزی. || روی آب، گویند: مشی علی طلل الماء؛ ای علی ظهره. || طلل السفینه؛ بادبان کشتی. (منتهی الارب).
رسم دار وقفت فی طلله
کدت اقضی الحیوه من جلله (اجله).
؟ (از منتهی الارب).
|| کالبد هر چیزی. (منتهی الارب). شخص هر چیزی. (منتخب اللغات): حیا الله طللک؛ ای شخصک. کالبد تن. (مهذب الاسماء). ج، اطلال، طلول. || دکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. || تر و تازه از هر چیزی. || روی آب، گویند: مشی علی طلل الماء؛ ای علی ظهره. || طلل السفینه؛ بادبان کشتی. (منتهی الارب).