طرب انگیز
[طَ رَ اَ] (نف مرکب) که طرب انگیزد. طرب خیز. (آنندراج). شادی و فرخ انگیز. نشاط آور :
مطربان طرب انگیز نوازنده نوا
ما نوازندهء مدح ملک خوب خصال.فرخی.
مطرب آمادهء دردیست که خوش مینالد
مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش.سعدی.
غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز. (گلستان).
خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان
خاک مصر است ولی بر سر فرعون و جنود.
سعدی.
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
بشادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن.حافظ.
برگیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا.
(منسوب به حافظ).
|| (اِ مرکب) سازی زهی. نام ذات اوتاری ایرانی که با کمان نوازند که چهار دسته و چهار کاسه دارد و هر دسته ای را پنج زه باشد. در فرانسوی نیز طرب انگیز(1) گویند. رجوع به لاروس کبیر شود. قسمی ساز نواختنی.
(1) - Terab anguiz.
مطربان طرب انگیز نوازنده نوا
ما نوازندهء مدح ملک خوب خصال.فرخی.
مطرب آمادهء دردیست که خوش مینالد
مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش.سعدی.
غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز. (گلستان).
خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان
خاک مصر است ولی بر سر فرعون و جنود.
سعدی.
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
بشادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن.حافظ.
برگیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا.
(منسوب به حافظ).
|| (اِ مرکب) سازی زهی. نام ذات اوتاری ایرانی که با کمان نوازند که چهار دسته و چهار کاسه دارد و هر دسته ای را پنج زه باشد. در فرانسوی نیز طرب انگیز(1) گویند. رجوع به لاروس کبیر شود. قسمی ساز نواختنی.
(1) - Terab anguiz.