طپش
[طَ پِ] (اِمص) تپش. عمل طپیدن؛ خفقان(1) طپش دل. (منتهی الارب). اضطراب. ضربان قلب. طپش قلب. || نشستن و برخاستن آتش. || حرارت. گرمی. سوزش و التهاب :
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزینسان بود گردش روزگار
بنیروی یزدان نیکی دهش
ازین کوه آتش نیابم طپش.فردوسی.
کجا تره کان کاسنی خواندش
طپش خواست کز مغز بنشاندش.فردوسی.
دل کز طپش هیبت او تافته گردد
گر ز آهن و روی است، چه آن دل چه زگالی.
فرخی.
آتشی از آسمان فرودآمد، و رعد و برق غریدن گرفت، چنانکه طپش بدیشان رسید. (قصص الانبیاء ص 191).
دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر آب.خاقانی.
احمد مرسل که کرد از طپش(2) و زخم تیغ
تخت سلاطین ز گال گردهء شیران کباب.
خاقانی.
از طپش عشق تو در روش مدح شاه
خاطر خاقانی است سحر حلال آفرین.
خاقانی.
بگیرد از طپش تیغ و ز امتلای خلاف
دل زمین خفقان و دم زمانه فواق.خاقانی.
و رجوع به تبش شود.
(1) - Palpitation. (2) - ضیاءالدین سجادی مصحح دیوان خاقانی در پاورقی ص 44 متعرض گردیده که «کلمهء تپش در همهء نسخ به همین شکل ضبط شده است». بنابراین این بیت شاهد مثال نتواند بود.
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزینسان بود گردش روزگار
بنیروی یزدان نیکی دهش
ازین کوه آتش نیابم طپش.فردوسی.
کجا تره کان کاسنی خواندش
طپش خواست کز مغز بنشاندش.فردوسی.
دل کز طپش هیبت او تافته گردد
گر ز آهن و روی است، چه آن دل چه زگالی.
فرخی.
آتشی از آسمان فرودآمد، و رعد و برق غریدن گرفت، چنانکه طپش بدیشان رسید. (قصص الانبیاء ص 191).
دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر آب.خاقانی.
احمد مرسل که کرد از طپش(2) و زخم تیغ
تخت سلاطین ز گال گردهء شیران کباب.
خاقانی.
از طپش عشق تو در روش مدح شاه
خاطر خاقانی است سحر حلال آفرین.
خاقانی.
بگیرد از طپش تیغ و ز امتلای خلاف
دل زمین خفقان و دم زمانه فواق.خاقانی.
و رجوع به تبش شود.
(1) - Palpitation. (2) - ضیاءالدین سجادی مصحح دیوان خاقانی در پاورقی ص 44 متعرض گردیده که «کلمهء تپش در همهء نسخ به همین شکل ضبط شده است». بنابراین این بیت شاهد مثال نتواند بود.