طبقه
[طَ بَ قَ] (اِخ) زنی بود زیرک و دانا که به نکاح مردی دانا و هوشیار موسوم به شنّ آمد. و منه المثل: وافق شنٌ طبقه و قیل شن حیٌ من عبدالقیس، کانوا یکثرون الغاره علی الناس حتی اغاروا علی طبقه، هی ایضا قبیله، فهزمتهم طبقه، فضربَ بهم المثل. و سئل الاصمعیُ عن هذا المثل، فقال: الشنُ وعاءٌ من ادم اتخذ له غطاء و هو الطبق، فوافقه، و الهاء علی هذا عائد علی الشن. و قیل هما قبیلتان اتفقتا علی امر، فقیل لهما ذلک، لان کلا منهما وافق نظیره و قیل طبقه قبیله من ایاد کانت لاتطاق، فاوقعت بها شن، فانتصفت منها و اصابت فیها. (منتهی الارب).