طاقه
[قَ] (ع اِ) طاقت. رجوع به طاقت شود. || یک تار از ریسمان. (برهان) (غیاث اللغات). تار. لا. توی. یک تاه از رسن. (منتهی الارب). || یقال: طاقهُ ریحان. (منتهی الارب). یک شاخ از ریحان. یک طاقهء ریحان. || طاقه ای از زعفران. یک تا از آن. || لاغ. یک لاغ سپرغم. || رمش. یک شاخ از شاخهای سبزی. || یک عدد از جامهء ابریشمی و غیره. (برهان) (غیاث اللغات). و در شرح قران السعدین نوشته که: چنانکه در اسب رأس و در فیل زنجیر آرند، همچنین در جامه طاقه استعمال کنند. (غیاث اللغات). || یک جامهء درست نبریده ابریشمی یا پشمی. یک طاقهء شال، یک طاقهء برک، یک طاقهء آغری، یک طاقهء ترمهء کشمیری، یک طاقهء پوست بخارائی، یک طاقهء خز. اندازهء معلوم از جامه و پارچه. یک قواره، یک تخته از جامه. || قوت. (المنجد). || جهد. (دهار). تاب. طاقت. تحمل. || ورقه. توّ (چنانکه در پیاز و امثال آن). طلق؛ حجرٌ برّاق یتحلل اذ دق الی طاقات صغار دقاق. هر یک از ورقه های گونهء پیاز(1). ج، طاقات.
(1) - Les ecailles de l´ognon.
(1) - Les ecailles de l´ognon.