طارق
[رِ] (اِخ) ابن المرقع. تابعی است. (منتهی الارب). راوی طارق یکی عطاء و دیگری عبدالله پسر طارق بود، و در صحبت او نظر است. اخشی ان یکون حدیثه فی موات الارضُ مرس. (استیعاب ص 213). او از طایقهء بنی کنانه بوده، و در حدیث میمونه، دختر «کردم»، وی را ذکری است. حدیث میمونه از اخراجات ابوداود و احمد است. میمونه گفت با پدرم در یکی از سفرهای رسول خدا که به مکه میرفت همراه بودم، آن حضرت را دیدم در حالی که پدرم بسوی او نزدیک شد، و پیش پای او را بگرفت. آن حضرت برای او بایستاد، و بسخن او گوش فراداد، پدرم گفت: یا رسول الله، من در لشکر عثران حاضر بودم که طارق بن المرقع گفت کیست که مرا نیزه ای بخشد، و پاداش آن دریابد؟ پدرم پرسید پاداش آن چه باشد؟ طارق گفت نخست دختر خود را بزنی بدو دهم. پدرم در حال نیزه ای بدو داد و پس از آن از یکدیگر جدا شدند. پس از چندی پدرم بازآمد، و گفت خانوادهء مرا با جهیزش تسلیم کن، طارق سوگند یاد کرد که بعهد خود وفا نکند، مگر به کابینی تازه و نو. الی آخر الحدیث. ابونعیم گفته است که طارق بن المرقع را برخی حجازی دانسته اند و صحابی، لیکن برای صحت این قول برهانی اقامه نشده است. چه آن کسی که دختر خود را نامزد کرد «کردم» بود که اسلام وی محقق نیست، و اگر طارق بن المرقع مسلمان باشد، کسی دیگر و تابعی است که از صفوان بن امیه روایت می کند، و عطاءبن ابی رافع هم راوی اوست. ابونعیم پس از این گفتار سیاق روایت را نقل کرده است. صاحب «الاصابه» گوید: ابن منده بدین قول اشاره ای کرده، لیکن هر دو تن را یکی دانسته، و گفته است که طارق بن المرقع را حدیثی است مسند از صفوان بن امیه. و نیز مؤلف «الاصابه» گوید: آنان بدون تردید دو تن میباشند، آن که صحابی است، مردی سال خورده و دانشمندی بزرگوار است که در حجّه الوداع همراه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده، و آن که از صفوان بن امیه روایت دارد، از تابعین و معدود در طبقهء دوم میباشد. و در خبر کردم، به خوبی روشن است که طارق با آن حضرت و یاران وی همسفر بوده، چه سخن «کردم» میرساند که او میخواست در محضر آن حضرت دادخواهی کند. و ابوعمرو (صاحب الاستیعاب) گفته است: پسر طارق بن المرقع که عبدالله نام داشته راوی پدر خود بوده، و عطاء هم راوی دیگر اوست. اخشی ان یکون حدیثه فی موات الارض مرسلا. - انتهی. مؤلف «الاصابه» گوید قلت هذا هوالتابعی. (الاصابه ج3 ص283).