احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبیداللهبن محمد بن عمار ثقفی کاتب. مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب دیگر، نام مصنفات او آمده است. وی شیعی مذهب بود، و به سال 314 ه . ق. وفات یافت. او از عثمان بن ابی شیبه و سلیمان بن ابی شیخ و عمر بن شبه و محمد بن داود و ابن الجراح و غیر آنان روایت کند. و قاضی جعابی و ابن زنجی کاتب و ابوعمروبن حیویه و ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی و غیر آنان از او روایت کنند. ابن الرومی در حق وی گوید:
و فی ابن عمار عزیریه
یخاصم الله بها و القدر
ما کان لم کان و ما لم یکن
لم لم یکن فهو وکیل البشر
لابل فتی خاصم فی نفسه
لم لم یفز قدما و فاز البقر
و کل من کان له ناظر
صاف فلا بد له من نظر.
یاقوت گوید در کتابی که ابوالحسن علی بن عبیداللهبن مسیب کاتب، در اخبار ابن الرومی کرده است، [ و مؤلف آن دوست ابن رومی بود ] خواندم که: احمد بن محمد عبیداللهبن عمار [ با تقدیم محمد بر عبیدالله ] دوست و ملازم ابن الرومی بود و ابن الرومی شعرها میساخت و به نام او میکرد تا او که فقیر و تهیدست بود، بوسیلهء آن اشعار چیزی بدست آرد ابن عمار بزرگان و احرار را غیبت و بدگوئی میکرد. و مردی فقیر و تهیدست بود. و از این روی نسبت بروزگار خشمگین و بدبین بود و به این صفت موصوف بود. علی بن العباس بن الرومی روزی بدو گفت: یا ابوالعباس من ترا عزیر می نامم ابن عمار گفت از چه روی گفت از آنروی که عزیر بخدای تعالی گفت آن خواهم که خون هفتاد هزار تن از بنی اسرائیل بدست بخت نصر ریخته آید و خدای تعالی بدو وحی فرستاد که اگر در قضا و تقدیرهای من ترک مجادله نکنی نام تو از دیوان نبوت محو فرمایم. و آنگاه که احمدبن محمد بن بشر المرثدی را پسری آمد و ابن رومی در تهنیت قصیده ای کرد احمد را در آن باعانت و احسان ابن عمار برانگیخت:
و لی لدیکم صاحب فاضل
احب ان یبقی(1) و ان یصحبا
مبارک الطائر میمونه
خبرنی عن ذاک من جربا
بل عندکم من یمنه شاهد
قد افصح القول و قد اعربا
جاء فجاءت معه غره
تقبل الناس بها کوکبا
انّ اباالعباس مستصحب
یرضی اباالعباس مستصحبا
لکن فی الشیخ عزیریه
قد ترکته شرساً مشغبا
فاشدد اباالعباس کفا به
فقد ثقفت المحطب المجوبا(2)
باقعه ان انت خاطبته
اعرب اوفا کهته اغربا
ادبه الدهر بتصریفه
فاحسن التأدیب اذ ادّبا
و قد غدا ینشر نعماءکم
فی کل ناد موجزاً مطنبا.
و این قصیده طویل باشد. و نیز گوید: روزی داودبن الجراح، به سلام، نزد ابن الرومی شد و ابوالعباس احمدبن محمد بن عمار را پیش او بدید. و احمد در این هنگام در نهایت فقر و تنگدستی بسر می برد، و ابن الرومی از این جهت اندوهناک بود. محمد بن داود، ابن رومی و ابوعثمان ناجم را گفت اگر بخانهء من آئید و بدانچه من دارم قناعت ورزید توانیم با یکدیگر مأنوس شدن. ابن الرومی گفت مرا هنوز از بیماری پیشین نقاهتی بر جای باشد و ابوعثمان به خدمت صاحب خود، اسماعیل بن بلبل پیوسته باشد لیکن ابن عمار در روایت مقامی دارد و ادب او را منزلتی است، و من دوست دارم که چنانکه اوست نزد تو شناخته آید اکنون او را با خود برگیر تا راستی گفتار من بینی. محمد بن داود به احمدبن عمار گفت هم امروز بقدوم خود بر من منت نه و ابن عمار رضا گونه ای نمود و همان روز را بخانهء محمد بن داود رفت و چون نزد ابن الرومی باز گشت گفت نزد این مرد رفتم و شب را ببودم اکنون که وی در خانه است، خواهم که نزد او شوی و سپاس گزاری و کار من با او مؤکد کنی و این رومی نزد محمد بن داود شد و چنانکه ابن عمار خواسته بود بکرد و ابن عمار پیوسته نزد محمد بن داود ببود تا آنگاه که عبیداللهبن سلیمان وزارت معتضد یافت و محمد ابن داود را سمت کتابت داد و با خود به ناحیهء جبل برد و پس از بازگشت، وزیر، یکی از دختران خود بدو داد، و رئیس دیوان مشرق گردانید. حالی محمد بن داود، با ابن عمار در چند قسط مالی مقرر داشت که بدان بی نیاز گردید و نیز از مال خویش او را اجری فرمود و سبب این نعمت پس از آن همه نقمت ابن الرومی بود و این ابن عمار، سپاس وی نگزارد و او را غیبت می کرد و بد می گفت. ابن الرومی این اخبار بشنید و ابن عمار را هجوها گفت. ابن المسیب گوید از عجائب کار ابن عمار این است که ابن الرومی را هنگام حیات هجو می گفت و شعر او را قبیح می شمرد و پس از ممات او کتابی در تفضیل او و مختار شعر وی بساخت و خود آن را املا می کرد.
و ابن الندیم در کتاب الفهرست آرد که ابن عمار مصاحب محمد بن داودبن الجراح بود و از وی روایت کند و سپس مصاحبت قاسم بن عبیداللهبن سلیمان و ولد او کرد. و او راست: کتاب المبیضه در مقاتل طالبین. و کتاب الانواء. و کتاب مثالب ابی فراس. و کتاب اخبار سلیمان بن ابی شیخ. و کتاب الزیاده فی اخبار الوزراء لابن الجراح. و کتاب اخبار حجربن عدی. و کتاب اخبار ابی نواس. و کتاب اخبار ابن الرومی و مختار شعره. و کتاب المناقضات. و کتاب اخبار ابی العتاهیه. و کتاب الرساله فی بنی امیه. و کتاب الرساله فی تفضیل بنی هاشم و موالیهم(3) و ذم بنی امیه و اتباعهم. کتاب الرساله فی المحدب و المحدب(4). کتاب اخبار عبدالله بن معاویه الجعدی(5). کتاب الرساله فی مثالب معاویه. و ابوعبدالله مرزبانی در کتاب المعجم آرد که: ابن عمار در سال 310 ه . ق. وفات کرد و او راست:
أعیرتنی النقصان و النقص شامل
و من ذا الذی یعطی الکمال فیکمل
و اقسم انی ناقص غیر اننی
اذا قیس بی قوم کثیر تقللوا
تفاضل هذاالخلق بالعلم و الحجی
ففی ایما هذین انت فتفضل
و لو منح الله الکمال ابن آدم
لخلده و الله ماشاء یفعل.
و ابن زنجی، ابوالقاسم کاتب، گوید: ابوالحسن علی بن محمد بن الفرات وزیر، در وزرات اخیر خود، بیست هزار درهم، محدثین را بخشید و من از آن پانصد درهم ابن عمار را بستدم چه این مرد نزد من می آمد و مدتی میماند و اخبار المبیضه و مقتل حجر و کتاب صفین و کتاب الجمل و اخبار المقدمی و اخبار سلیمان بن ابی شیخ و غیر اینها را از وی سماع می کردم. رجوع بمعجم الادبا چ مارگلیوث ج 1 ص 223. و رجوع به ابن عمار الثقفی [ بغلط در الفهرست چ مصر ص 212 و هم بتقلید آن در این لغت نامه، ابن عماد چاپ شده است ] شود.
(1) - ن ل: یرعی.
(2) - در دیوان ابن الرومی: المخطب المحربا.
(3) - در الفهرست: اولیائهم.
(4) - در الفهرست: فی امر ابن المحرز المحدث.
(5) - در الفهرست: ابن جعفر.
و فی ابن عمار عزیریه
یخاصم الله بها و القدر
ما کان لم کان و ما لم یکن
لم لم یکن فهو وکیل البشر
لابل فتی خاصم فی نفسه
لم لم یفز قدما و فاز البقر
و کل من کان له ناظر
صاف فلا بد له من نظر.
یاقوت گوید در کتابی که ابوالحسن علی بن عبیداللهبن مسیب کاتب، در اخبار ابن الرومی کرده است، [ و مؤلف آن دوست ابن رومی بود ] خواندم که: احمد بن محمد عبیداللهبن عمار [ با تقدیم محمد بر عبیدالله ] دوست و ملازم ابن الرومی بود و ابن الرومی شعرها میساخت و به نام او میکرد تا او که فقیر و تهیدست بود، بوسیلهء آن اشعار چیزی بدست آرد ابن عمار بزرگان و احرار را غیبت و بدگوئی میکرد. و مردی فقیر و تهیدست بود. و از این روی نسبت بروزگار خشمگین و بدبین بود و به این صفت موصوف بود. علی بن العباس بن الرومی روزی بدو گفت: یا ابوالعباس من ترا عزیر می نامم ابن عمار گفت از چه روی گفت از آنروی که عزیر بخدای تعالی گفت آن خواهم که خون هفتاد هزار تن از بنی اسرائیل بدست بخت نصر ریخته آید و خدای تعالی بدو وحی فرستاد که اگر در قضا و تقدیرهای من ترک مجادله نکنی نام تو از دیوان نبوت محو فرمایم. و آنگاه که احمدبن محمد بن بشر المرثدی را پسری آمد و ابن رومی در تهنیت قصیده ای کرد احمد را در آن باعانت و احسان ابن عمار برانگیخت:
و لی لدیکم صاحب فاضل
احب ان یبقی(1) و ان یصحبا
مبارک الطائر میمونه
خبرنی عن ذاک من جربا
بل عندکم من یمنه شاهد
قد افصح القول و قد اعربا
جاء فجاءت معه غره
تقبل الناس بها کوکبا
انّ اباالعباس مستصحب
یرضی اباالعباس مستصحبا
لکن فی الشیخ عزیریه
قد ترکته شرساً مشغبا
فاشدد اباالعباس کفا به
فقد ثقفت المحطب المجوبا(2)
باقعه ان انت خاطبته
اعرب اوفا کهته اغربا
ادبه الدهر بتصریفه
فاحسن التأدیب اذ ادّبا
و قد غدا ینشر نعماءکم
فی کل ناد موجزاً مطنبا.
و این قصیده طویل باشد. و نیز گوید: روزی داودبن الجراح، به سلام، نزد ابن الرومی شد و ابوالعباس احمدبن محمد بن عمار را پیش او بدید. و احمد در این هنگام در نهایت فقر و تنگدستی بسر می برد، و ابن الرومی از این جهت اندوهناک بود. محمد بن داود، ابن رومی و ابوعثمان ناجم را گفت اگر بخانهء من آئید و بدانچه من دارم قناعت ورزید توانیم با یکدیگر مأنوس شدن. ابن الرومی گفت مرا هنوز از بیماری پیشین نقاهتی بر جای باشد و ابوعثمان به خدمت صاحب خود، اسماعیل بن بلبل پیوسته باشد لیکن ابن عمار در روایت مقامی دارد و ادب او را منزلتی است، و من دوست دارم که چنانکه اوست نزد تو شناخته آید اکنون او را با خود برگیر تا راستی گفتار من بینی. محمد بن داود به احمدبن عمار گفت هم امروز بقدوم خود بر من منت نه و ابن عمار رضا گونه ای نمود و همان روز را بخانهء محمد بن داود رفت و چون نزد ابن الرومی باز گشت گفت نزد این مرد رفتم و شب را ببودم اکنون که وی در خانه است، خواهم که نزد او شوی و سپاس گزاری و کار من با او مؤکد کنی و این رومی نزد محمد بن داود شد و چنانکه ابن عمار خواسته بود بکرد و ابن عمار پیوسته نزد محمد بن داود ببود تا آنگاه که عبیداللهبن سلیمان وزارت معتضد یافت و محمد ابن داود را سمت کتابت داد و با خود به ناحیهء جبل برد و پس از بازگشت، وزیر، یکی از دختران خود بدو داد، و رئیس دیوان مشرق گردانید. حالی محمد بن داود، با ابن عمار در چند قسط مالی مقرر داشت که بدان بی نیاز گردید و نیز از مال خویش او را اجری فرمود و سبب این نعمت پس از آن همه نقمت ابن الرومی بود و این ابن عمار، سپاس وی نگزارد و او را غیبت می کرد و بد می گفت. ابن الرومی این اخبار بشنید و ابن عمار را هجوها گفت. ابن المسیب گوید از عجائب کار ابن عمار این است که ابن الرومی را هنگام حیات هجو می گفت و شعر او را قبیح می شمرد و پس از ممات او کتابی در تفضیل او و مختار شعر وی بساخت و خود آن را املا می کرد.
و ابن الندیم در کتاب الفهرست آرد که ابن عمار مصاحب محمد بن داودبن الجراح بود و از وی روایت کند و سپس مصاحبت قاسم بن عبیداللهبن سلیمان و ولد او کرد. و او راست: کتاب المبیضه در مقاتل طالبین. و کتاب الانواء. و کتاب مثالب ابی فراس. و کتاب اخبار سلیمان بن ابی شیخ. و کتاب الزیاده فی اخبار الوزراء لابن الجراح. و کتاب اخبار حجربن عدی. و کتاب اخبار ابی نواس. و کتاب اخبار ابن الرومی و مختار شعره. و کتاب المناقضات. و کتاب اخبار ابی العتاهیه. و کتاب الرساله فی بنی امیه. و کتاب الرساله فی تفضیل بنی هاشم و موالیهم(3) و ذم بنی امیه و اتباعهم. کتاب الرساله فی المحدب و المحدب(4). کتاب اخبار عبدالله بن معاویه الجعدی(5). کتاب الرساله فی مثالب معاویه. و ابوعبدالله مرزبانی در کتاب المعجم آرد که: ابن عمار در سال 310 ه . ق. وفات کرد و او راست:
أعیرتنی النقصان و النقص شامل
و من ذا الذی یعطی الکمال فیکمل
و اقسم انی ناقص غیر اننی
اذا قیس بی قوم کثیر تقللوا
تفاضل هذاالخلق بالعلم و الحجی
ففی ایما هذین انت فتفضل
و لو منح الله الکمال ابن آدم
لخلده و الله ماشاء یفعل.
و ابن زنجی، ابوالقاسم کاتب، گوید: ابوالحسن علی بن محمد بن الفرات وزیر، در وزرات اخیر خود، بیست هزار درهم، محدثین را بخشید و من از آن پانصد درهم ابن عمار را بستدم چه این مرد نزد من می آمد و مدتی میماند و اخبار المبیضه و مقتل حجر و کتاب صفین و کتاب الجمل و اخبار المقدمی و اخبار سلیمان بن ابی شیخ و غیر اینها را از وی سماع می کردم. رجوع بمعجم الادبا چ مارگلیوث ج 1 ص 223. و رجوع به ابن عمار الثقفی [ بغلط در الفهرست چ مصر ص 212 و هم بتقلید آن در این لغت نامه، ابن عماد چاپ شده است ] شود.
(1) - ن ل: یرعی.
(2) - در دیوان ابن الرومی: المخطب المحربا.
(3) - در الفهرست: اولیائهم.
(4) - در الفهرست: فی امر ابن المحرز المحدث.
(5) - در الفهرست: ابن جعفر.