ضحاک
[ضَحْ حا] (اِخ) ابن قیس بن خالد الفهری، مکنی به ابوانیس یا ابوامیه. از جماهیر بنی محارب بن فهربن مالک است(1) و صاحب مرج راهط(2) هیثم بن عدی گوید چون زیاد درگذشت معاویه ضحاک را عامل کوفه کرد (53 ه . ق.) و وی هنگامی که بشهر درآمد گور زیاد بپرسید و بدانجا شد و بر مزار وی این ابیات که حارثه بن بدر در رثاء او سروده بود بخواند(3):
اباالمغیره و الدنیا مُفجعه
و انّ مَن غرت الدُنیا لمغرور
قد کان عندک للمعروف معرفه
و کان عندک للتنکیر تنکیر
لو خلد الخیر و الاسلام ذاقدم
اذاً لخلدک الاسلام و الخیر.
صاحب عقدالفرید آرد(4): قال معاویه یوماً و عنده الضحاک بن قیس و سعیدبن العاص و عمروبن العاص: ما اعجبُ الاشیاء؟ قال الضحاک بن قیس: اِکداء العاقل و اِجداء الجاهل. و قال سعیدبن العاص: اعجب الاشیاء ما لم یُرَ مثلُه. و قال عمروبن العاص: اعجب الاشیاء غلبهُ مَن لا حق له ذاالحق علی حقه. و قال معاویه: اعجبُ مِن هذا ان تُعطی مَن لا حق له مالیس له بحق مِن غیر غلبه. و باز صاحب عقدالفرید گوید(5): قال الهیثم بن عدی لما حضرت معاویه الوفاه و یزید غائب دعا بمسلم بن عقبه المری و الضحاک بن قیس الفهری و قال لهما: ابلغا عنی یزید و قولا له: انظر اهل الحجاز فهم عصابتک و عترتک فمن اتاک منهم فأکرمه و من قعد عنک فتعاهده، و انظر اهل العراق، فان سألوک عزل عامل فی کل یوم فاعزله عنهم، فان عزل عامل واحد اهون علیک من سلّ مائه الف سیف، ثم لاتدری علام انت علیه منهم، ثم انظر اهل الشام... الخ. و مات معاویه، فقام الضحاک بن قیس خطیباً فقال: ان امیرالمؤمنین کان انف العرب و هذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه. فمن اراد حضوره بعد الظهر فلیحضره و صلی علیه الضحاک. و جای دیگر گوید(6): ابن داب گوید: لما هلک معاویه خرج الضحاک بن قیس الفهری و علی عاتقه ثیاب حتی وقف الی جانب المنبر، ثم قال: ایها الناس، ان معاویه کان انف العرب و ملکها، فاطفأ الله به الفتنه و احیا به السنه، و هذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه فمن اراد حضوره صلاه الظهر فلیحضره. و صلی علیه الضحاک بن قیس الفهری. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد(7): «چون سال شصت (ه . ق.) درآمد معاویه بمرد و یزید پسرش به صید بود و همواره به صید بودی و نیندیشیدی از بیماری پدر. چون بازآمد معاویه را دفن کرده بودند و ضحاک بن قیس الفهری بر وی نماز کرد». پس از یزید پسرش معاویهء دوم بخلافت رسید ولی پس از شش ماه از خلافت کناره گرفت و اندکی بعد از جهان درگذشت. مردم مکه با عبدالله بن زبیر بخلافت بیعت کردند و مروان بن الحکم عامل مدینه نیز مایل بقبول این بیعت شد ولی عبدالله از شدت کینه و بی تدبیری نپذیرفت و مروان از ترس بشام گریخت و عبیدالله زیاد نیز بصره را رها کرد و راه شام پیش گرفت و بدین نحو بسهولت عراق و حجاز و یمن و شام عبدالله بن زبیر را بخلافت بپذیرفتند. ابن زبیر ضحاک فهری را در شام جانشین خویش ساخت(8). و مروان در شام بنی امیه را جمع آورد و ایشان با وی بخلافت دست بیعت دادند لیکن گروهی از سپاهیان با ضحاک بن قیس همداستان شده و از قبول خلافت مروان سر باززدند. امویان و طرفداران ابن زبیر در محل مرج راهط بغوطهء دمشق بسال 64 ه . ق. جنگی بزرگ کردند و فتح نصیب مروان و بنی امیه شد و ضحاک در گیرودار معرکه بقتل رسید. ضحاک قصر خورنق را اصلاح و ترمیم کرده است. صاحب عقد الفرید در وقعهء مرج راهط گوید(9): ابوالحسن قال: لما مات معاویه بن یزید، اختلف الناس بالشام، فکان اول من خالف من امراء الاجناد النعمان بن بشیر الانصاری و کان علی حمص فدعا لابن الزبیر فبلغ خبره زفربن الحرث الکلابی و هو بقنسرین، فدعا الی ابن الزبیر ایضاً بدمشق سراً و لم یظهر ذلک لمن بها من بنی امیه و کلب، و بلغ ذلک حسان بن مالک بن بجدل الکلبی و هو بفلسطین، فقال لروح بن زنباع: انی اری امراء الاجناد یبایعون لابن الزبیر و ابناء قیس بالاردن کثیر و هم قومی، فانا خارج الیها و اقم انت بفلسطین، فان جل اهلها قومک من لخم و جذام فان خالفک احد فقاتله بهم. فأقام روح بفلسطین، و خرج حسان الی الاردن، فقام ناتل بن قیس الجذامی، فدعا الی ابن الزبیر و اخرج روح بن زنباع من فلسطین و لحق بحسان بالاردن فقال حسان: یا اهل الاردن قد علمتم ان ابن الزبیر فی شقاق و نفاق و عصیان لخلفاء الله و مفارقه لجماعه المسلمین، فانظروا رج من بنی حرب فبایعوه. فقالوا: اختر لنا من شئت من بنی حرب و جنبنا هذین الرجلین الغلامین: عبدالله و خالداً ابنی یزیدبن معاویه، فانا نکره ان یدعو الناس الی شیخ، و نحن ندعو الی صبی. و کان هوی حسان فی خالدبن یزید و کان ابن اخته، فلما رموه بهذا الکلام امسک و کتب الی الضحاک بن قیس کتاباً یعظم فیه بنی امیه و بلاءهم عنده و یذم ابن الزبیر و یذکر خلافه للجماعه و قال لرسوله: اقرأ الکتاب علی الضحاک بمحضر بنی امیه و جماعه الناس. فلما قرأ کتاب حسان تکلم الناس فصاروا فریقین، فصارت الیمانیه مع بنی امیه و القیسیه زبیریه، ثم اجتلدوا بالنعال، و مشی بعضهم الی بعض بالسیوف حتی حجز بینهم خالدبن یزید، و دخل الضحاک دارالاماره فلم یخرج ثلاثه ایام. و قدم عبیداللهبن زیاد فکان مع بنی امیه بدمشق فخرج الضحاک بن قیس الی المرج (مرج راهط) فعسکر فیه و ارسل الی امراء الاجناد فاتوه الا ما کان من کلب و دعا مروان الی نفسه فبایعته بنوامیه و کلب و غسان و السکاسک و طی فعسکر فی خمسه آلاف و اقبل عبادبن یزید من حوران فی الفین من موالیه و غیرهم من بنی کلب فلحق بمروان و غلب یزیدبن ابی نمس علی دمشق، فاخرج منها عامل الضحاک و امر مروان برجال و سلاح کثیر. و کتب الضحاک الی امراء الاجناد فقدم علیه زفربن الحرث من قنسرین و امده النعمان بن بشیر بشرحبیل بن ذی الکلاع فی اهل حمص، فتوافوا عند الضحاک بمرج راهط، فکان الضحاک فی ستّین الفا و مروان فی ثلاثه عشر الفا اکثرهم رجاله، و اکثر اصحاب الضحاک رکبان، فاقتتلوا بالمرج عشرین یوماً و صبر الفریقان و کان علی میمنه الضحاک زیادبن الضحاک العقیلی(10) و علی میسرته بکربن ابی بشیر الهلالی، فقال عبیداللهبن زیاد لمروان انّک علی حق و ابن الزبیر و من دعا الیه علی الباطل، و هم اکثر منا عدداً و عُدداً و مع الضحاک فرسان قیس، و اعلم انک لاتنال منهم ما ترید الا بمکیده و انما الحرب خدعه، فادعهم الی الموادعه، فاذا امنوا و کفّوا عن القتال فکر علیهم. فارسل مروان بشیراً الی الضحاک یدعوه الی الموادعه و وضع الحرب حتی ننظر. فاصبح الضحاک و القیسیه قد امسکوا عن القتال و هم یطمعون ان یبایع مروان لابن الزبیر و قد اعد مروان اصحابه، فلم یشعر الضحاک و اصحابه الا و الخیل قد شدت علیهم، ففزع الناس الی رایاتهم من غیر استعداد و قد غشیتهم الخیل، فنادی الناس: اباانیس، اعجز بعد کیس و کنیه الضحاک: ابوانیس فاقتتل الناس، و لزم الناس رایاتهم، فترجّل مروان و قال: قبح الله من ولاهم الیوم ظهره حتی یکون الامر لاحدی الطائفتین. فقُتل الضحاک بن قیس، و صبرت قیس عند رایاتها یقاتلون، فنظر رجل من بنی عقیل الی ما تلقی قیس عند رایاتها من القتل، فقال: اللهم العنها من رایات! و اعترضها بسیفه، فجعل یقطعها، فاذا سقطت الرایه تفرق اهلها، ثم انهزم الناس فنادی منادی مروان: لاتتبعوا من ولاکم الیوم ظهره فزعموا ان رجا من قیس لم یضحکوا بعد یوم المرج، حتی ماتوا جزعاً علی من اصیب من فرسان قیس یومئذ، فقتل من قیس یومئذ ممن کان یأخذ شرف العطاء ثمانون رج و قتل من بنی سلیم ستمائه، و قتل لمروان ابن یقال له عبدالعزیز. و شهد مع الضحاک یوم مرج راهط عبدالله بن معاویه بن ابی سفیان.
(1) - عقدالفرید ج 3 ص 266.
(2) - عقدالفرید ج 3 ص 267.
(3) - عقدالفرید ج 3 ص 195.
(4) - عقدالفرید ج 4 ص 102 و 103.
(5) - عقدالفرید ج4 ص172 و 173 و ج5 ص135.
(6) - عقدالفرید ج 5 ص 136 و ج 3 ص 254.
(7) - مجمل التواریخ ص 296 و 297 و 299 و 301.
(8) - عقدالفرید ج 5 ص 156.
(9) - عقدالفرید ج 5 ص 158 و 159 و 160 و 161.
(10) - فی تاریخ طبری: زیادبن عمروبن معاویه العقیلی.
اباالمغیره و الدنیا مُفجعه
و انّ مَن غرت الدُنیا لمغرور
قد کان عندک للمعروف معرفه
و کان عندک للتنکیر تنکیر
لو خلد الخیر و الاسلام ذاقدم
اذاً لخلدک الاسلام و الخیر.
صاحب عقدالفرید آرد(4): قال معاویه یوماً و عنده الضحاک بن قیس و سعیدبن العاص و عمروبن العاص: ما اعجبُ الاشیاء؟ قال الضحاک بن قیس: اِکداء العاقل و اِجداء الجاهل. و قال سعیدبن العاص: اعجب الاشیاء ما لم یُرَ مثلُه. و قال عمروبن العاص: اعجب الاشیاء غلبهُ مَن لا حق له ذاالحق علی حقه. و قال معاویه: اعجبُ مِن هذا ان تُعطی مَن لا حق له مالیس له بحق مِن غیر غلبه. و باز صاحب عقدالفرید گوید(5): قال الهیثم بن عدی لما حضرت معاویه الوفاه و یزید غائب دعا بمسلم بن عقبه المری و الضحاک بن قیس الفهری و قال لهما: ابلغا عنی یزید و قولا له: انظر اهل الحجاز فهم عصابتک و عترتک فمن اتاک منهم فأکرمه و من قعد عنک فتعاهده، و انظر اهل العراق، فان سألوک عزل عامل فی کل یوم فاعزله عنهم، فان عزل عامل واحد اهون علیک من سلّ مائه الف سیف، ثم لاتدری علام انت علیه منهم، ثم انظر اهل الشام... الخ. و مات معاویه، فقام الضحاک بن قیس خطیباً فقال: ان امیرالمؤمنین کان انف العرب و هذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه. فمن اراد حضوره بعد الظهر فلیحضره و صلی علیه الضحاک. و جای دیگر گوید(6): ابن داب گوید: لما هلک معاویه خرج الضحاک بن قیس الفهری و علی عاتقه ثیاب حتی وقف الی جانب المنبر، ثم قال: ایها الناس، ان معاویه کان انف العرب و ملکها، فاطفأ الله به الفتنه و احیا به السنه، و هذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه فمن اراد حضوره صلاه الظهر فلیحضره. و صلی علیه الضحاک بن قیس الفهری. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد(7): «چون سال شصت (ه . ق.) درآمد معاویه بمرد و یزید پسرش به صید بود و همواره به صید بودی و نیندیشیدی از بیماری پدر. چون بازآمد معاویه را دفن کرده بودند و ضحاک بن قیس الفهری بر وی نماز کرد». پس از یزید پسرش معاویهء دوم بخلافت رسید ولی پس از شش ماه از خلافت کناره گرفت و اندکی بعد از جهان درگذشت. مردم مکه با عبدالله بن زبیر بخلافت بیعت کردند و مروان بن الحکم عامل مدینه نیز مایل بقبول این بیعت شد ولی عبدالله از شدت کینه و بی تدبیری نپذیرفت و مروان از ترس بشام گریخت و عبیدالله زیاد نیز بصره را رها کرد و راه شام پیش گرفت و بدین نحو بسهولت عراق و حجاز و یمن و شام عبدالله بن زبیر را بخلافت بپذیرفتند. ابن زبیر ضحاک فهری را در شام جانشین خویش ساخت(8). و مروان در شام بنی امیه را جمع آورد و ایشان با وی بخلافت دست بیعت دادند لیکن گروهی از سپاهیان با ضحاک بن قیس همداستان شده و از قبول خلافت مروان سر باززدند. امویان و طرفداران ابن زبیر در محل مرج راهط بغوطهء دمشق بسال 64 ه . ق. جنگی بزرگ کردند و فتح نصیب مروان و بنی امیه شد و ضحاک در گیرودار معرکه بقتل رسید. ضحاک قصر خورنق را اصلاح و ترمیم کرده است. صاحب عقد الفرید در وقعهء مرج راهط گوید(9): ابوالحسن قال: لما مات معاویه بن یزید، اختلف الناس بالشام، فکان اول من خالف من امراء الاجناد النعمان بن بشیر الانصاری و کان علی حمص فدعا لابن الزبیر فبلغ خبره زفربن الحرث الکلابی و هو بقنسرین، فدعا الی ابن الزبیر ایضاً بدمشق سراً و لم یظهر ذلک لمن بها من بنی امیه و کلب، و بلغ ذلک حسان بن مالک بن بجدل الکلبی و هو بفلسطین، فقال لروح بن زنباع: انی اری امراء الاجناد یبایعون لابن الزبیر و ابناء قیس بالاردن کثیر و هم قومی، فانا خارج الیها و اقم انت بفلسطین، فان جل اهلها قومک من لخم و جذام فان خالفک احد فقاتله بهم. فأقام روح بفلسطین، و خرج حسان الی الاردن، فقام ناتل بن قیس الجذامی، فدعا الی ابن الزبیر و اخرج روح بن زنباع من فلسطین و لحق بحسان بالاردن فقال حسان: یا اهل الاردن قد علمتم ان ابن الزبیر فی شقاق و نفاق و عصیان لخلفاء الله و مفارقه لجماعه المسلمین، فانظروا رج من بنی حرب فبایعوه. فقالوا: اختر لنا من شئت من بنی حرب و جنبنا هذین الرجلین الغلامین: عبدالله و خالداً ابنی یزیدبن معاویه، فانا نکره ان یدعو الناس الی شیخ، و نحن ندعو الی صبی. و کان هوی حسان فی خالدبن یزید و کان ابن اخته، فلما رموه بهذا الکلام امسک و کتب الی الضحاک بن قیس کتاباً یعظم فیه بنی امیه و بلاءهم عنده و یذم ابن الزبیر و یذکر خلافه للجماعه و قال لرسوله: اقرأ الکتاب علی الضحاک بمحضر بنی امیه و جماعه الناس. فلما قرأ کتاب حسان تکلم الناس فصاروا فریقین، فصارت الیمانیه مع بنی امیه و القیسیه زبیریه، ثم اجتلدوا بالنعال، و مشی بعضهم الی بعض بالسیوف حتی حجز بینهم خالدبن یزید، و دخل الضحاک دارالاماره فلم یخرج ثلاثه ایام. و قدم عبیداللهبن زیاد فکان مع بنی امیه بدمشق فخرج الضحاک بن قیس الی المرج (مرج راهط) فعسکر فیه و ارسل الی امراء الاجناد فاتوه الا ما کان من کلب و دعا مروان الی نفسه فبایعته بنوامیه و کلب و غسان و السکاسک و طی فعسکر فی خمسه آلاف و اقبل عبادبن یزید من حوران فی الفین من موالیه و غیرهم من بنی کلب فلحق بمروان و غلب یزیدبن ابی نمس علی دمشق، فاخرج منها عامل الضحاک و امر مروان برجال و سلاح کثیر. و کتب الضحاک الی امراء الاجناد فقدم علیه زفربن الحرث من قنسرین و امده النعمان بن بشیر بشرحبیل بن ذی الکلاع فی اهل حمص، فتوافوا عند الضحاک بمرج راهط، فکان الضحاک فی ستّین الفا و مروان فی ثلاثه عشر الفا اکثرهم رجاله، و اکثر اصحاب الضحاک رکبان، فاقتتلوا بالمرج عشرین یوماً و صبر الفریقان و کان علی میمنه الضحاک زیادبن الضحاک العقیلی(10) و علی میسرته بکربن ابی بشیر الهلالی، فقال عبیداللهبن زیاد لمروان انّک علی حق و ابن الزبیر و من دعا الیه علی الباطل، و هم اکثر منا عدداً و عُدداً و مع الضحاک فرسان قیس، و اعلم انک لاتنال منهم ما ترید الا بمکیده و انما الحرب خدعه، فادعهم الی الموادعه، فاذا امنوا و کفّوا عن القتال فکر علیهم. فارسل مروان بشیراً الی الضحاک یدعوه الی الموادعه و وضع الحرب حتی ننظر. فاصبح الضحاک و القیسیه قد امسکوا عن القتال و هم یطمعون ان یبایع مروان لابن الزبیر و قد اعد مروان اصحابه، فلم یشعر الضحاک و اصحابه الا و الخیل قد شدت علیهم، ففزع الناس الی رایاتهم من غیر استعداد و قد غشیتهم الخیل، فنادی الناس: اباانیس، اعجز بعد کیس و کنیه الضحاک: ابوانیس فاقتتل الناس، و لزم الناس رایاتهم، فترجّل مروان و قال: قبح الله من ولاهم الیوم ظهره حتی یکون الامر لاحدی الطائفتین. فقُتل الضحاک بن قیس، و صبرت قیس عند رایاتها یقاتلون، فنظر رجل من بنی عقیل الی ما تلقی قیس عند رایاتها من القتل، فقال: اللهم العنها من رایات! و اعترضها بسیفه، فجعل یقطعها، فاذا سقطت الرایه تفرق اهلها، ثم انهزم الناس فنادی منادی مروان: لاتتبعوا من ولاکم الیوم ظهره فزعموا ان رجا من قیس لم یضحکوا بعد یوم المرج، حتی ماتوا جزعاً علی من اصیب من فرسان قیس یومئذ، فقتل من قیس یومئذ ممن کان یأخذ شرف العطاء ثمانون رج و قتل من بنی سلیم ستمائه، و قتل لمروان ابن یقال له عبدالعزیز. و شهد مع الضحاک یوم مرج راهط عبدالله بن معاویه بن ابی سفیان.
(1) - عقدالفرید ج 3 ص 266.
(2) - عقدالفرید ج 3 ص 267.
(3) - عقدالفرید ج 3 ص 195.
(4) - عقدالفرید ج 4 ص 102 و 103.
(5) - عقدالفرید ج4 ص172 و 173 و ج5 ص135.
(6) - عقدالفرید ج 5 ص 136 و ج 3 ص 254.
(7) - مجمل التواریخ ص 296 و 297 و 299 و 301.
(8) - عقدالفرید ج 5 ص 156.
(9) - عقدالفرید ج 5 ص 158 و 159 و 160 و 161.
(10) - فی تاریخ طبری: زیادبن عمروبن معاویه العقیلی.