ضارب
[رِ] (ع ص، اِ) زننده. || زنندهء تیر قداح. || امین تیر قمار. || رونده. (منتهی الارب). || لیل ضارب؛ شب سخت تاریک. (دهار). شب که تاریکی آن همهء اطراف را پوشد. || ناقهء لگدزننده وقت دوشیدن. || شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود. ضاربه مثله. (منتهی الارب). || ضارب السلم؛ و هو شجر مجتمع من السلم و بالیمامه یسمی ضارب. (معجم البلدان). || مرغ طلبکار رزق. || جای پست هموار درختناک. || پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم. (منتهی الارب). زمین فراخ در وادی. (منتخب اللغات). || آب راهه و رحبه مانندی در وادی. ج، ضوارب. (منتهی الارب). || زننده به رنگی از رنگها. مائل به رنگی: اجوده الضارب الی البیاض. (ابن البیطار)؛ نیکوترین آن است که به سپیدی زند.