صیدگاه
[صَ/ صِ] (اِ مرکب) شکارگاه. جای صید. جائی که شکار بدانجا برود. نخجیرگه :
صیدگاه ملک دادگر عادل را
بازنشناختم امروز همی از محشر.فرخی.
گر خاک صیدگاهش بگذارد آسمانها
بهر حنوط رضوان تحفه برد شمالش.
خاقانی.
صیدگاهش ز خون دریا جوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش.نظامی.
ناتوان مرغی چو من در صیدگاه حشر نیست
می پرم چون رنگ نتوان دید پرواز مرا.
رضی دانش (از آنندراج).
رجوع به صیدگه شود.
صیدگاه ملک دادگر عادل را
بازنشناختم امروز همی از محشر.فرخی.
گر خاک صیدگاهش بگذارد آسمانها
بهر حنوط رضوان تحفه برد شمالش.
خاقانی.
صیدگاهش ز خون دریا جوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش.نظامی.
ناتوان مرغی چو من در صیدگاه حشر نیست
می پرم چون رنگ نتوان دید پرواز مرا.
رضی دانش (از آنندراج).
رجوع به صیدگه شود.