صهیل
[صَ] (ع اِ) بانگ اسپ. (منتهی الارب). آواز اسب. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). شیهه. شنه. صهال. || (مص) بانگ کردن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (دهار) :
کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریو
اسب تو کرده ست بر هر خانهء ریگی صهیل.
فرخی.
در زغن هرگز نباشد فن اسب راهوار
گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن.
منوچهری.
از آنکه آتش تیغ و صهیل مرکب تو
دو چشم حاسد کور و دو گوش کر دارد.
مسعودسعد.
صریر خامهء مصری میانهء توقیع
صهیل ابرش تازی میانهء هیجا.خاقانی.
ز انبوه مرد و صهیل ستور
جهان را شده گوش کر چشم کور.نظامی.
کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریو
اسب تو کرده ست بر هر خانهء ریگی صهیل.
فرخی.
در زغن هرگز نباشد فن اسب راهوار
گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن.
منوچهری.
از آنکه آتش تیغ و صهیل مرکب تو
دو چشم حاسد کور و دو گوش کر دارد.
مسعودسعد.
صریر خامهء مصری میانهء توقیع
صهیل ابرش تازی میانهء هیجا.خاقانی.
ز انبوه مرد و صهیل ستور
جهان را شده گوش کر چشم کور.نظامی.