آکند
[کَ] (ن مف مرخم) مخفف آکنده، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند :
نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین
نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند.
رودکی.
هزاران گوی سیم آکند گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.ناصرخسرو.
در قزآکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟سعدی.
و کاف در این کلمه گاه به «غ» و گاه به «ق» بدل شده است: کژآغند. جوزقند.
نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین
نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند.
رودکی.
هزاران گوی سیم آکند گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.ناصرخسرو.
در قزآکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟سعدی.
و کاف در این کلمه گاه به «غ» و گاه به «ق» بدل شده است: کژآغند. جوزقند.