صنعتگر
[صَ عَ گَ] (ص مرکب) هنرمند. افزارمند. صانع. دست ورز. آنکه صنعت داند :
شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه
از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته.
درویش والهء هروی (از آنندراج).
ج، صنعتگران.
شأن صنعت بین و صنعتگر که در یک کارگاه
از همان جنسی که سازد پنبه خارا ساخته.
درویش والهء هروی (از آنندراج).
ج، صنعتگران.