صعب

معنی صعب
[صَ] (ع ص) دشوار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات). عَسِر. عویص. مقابل سهل. مقابل آسان. تند. ناهموار.. ناخوار. دشخوار :
هر که همی خواهد از نخست جهان را
دل بنهد کارهای صعب و گران را.
منوچهری.
صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت
تیره چون گور و شنگ چون دل زفت.
عنصری.
محمدبن طغرل فرمان یافت هم اندر این ماه از علتی صعب که او را معوّد بود بروزگار. (تاریخ سیستان چ محمدتقی بهار ص305). و فضل بن حمید بیمار صعب شده بود و سوی پدر به پارس نامه نبشته. (تاریخ سیستان چ محمدتقی بهار ص305).
شکر و منت خدای را کاَخر
آنهمه حال صعب گشت سلیم.
(از تاریخ بیهقی چ ادیب ص388).
در یک روز و یک ساعت سه علت صعب افتاد که از یکی از آن بنتوان جست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص61). بشراب و نشاط مشغول گشت و هوایش سرد بود و حال بجایگاه صعب رسید. (تاریخ بیهقی).
صعب باشد پس هر آسانی
نشنیدی که خار با خرماست.مسعودسعد.
کس نگوید در این همه عالم
که از این صعب تر بلا باشد.مسعودسعد.
هر که درگاه ملوک را لازم گیرد و از تحمل رنجهای صعب... تجنب ننماید. (کلیله و دمنه).
با سرکشی که دارد خوئی چه تندخوئی
الحق فتاد ما را حالی چه صعب حالی.
خاقانی.
طمع آسان ولی طلب صعب است
صعبیِ یافت از طلب بتر است.خاقانی.
کار صعب آمد به همت برفزود
گوی تیز آمد ز چوگان درگذشت.خاقانی.
فتنه تا اندکی بود صعب است
سهلش انگار تا فراوان شد.خاقانی.
طعنهء بیمارپرس صعب تر از ترس
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد.
خاقانی.
به علت صعب گرفتار شد و معالجت خویش جز معاودت هواء ترکستان نشناخت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص90).
بار امانت چو گران بود و صعب
من سبک از بار گران گم شدم.عطار.
بر نیکمردی فرستاد کس
که صعبم فرومانده فریاد رس.سعدی.
صعب گردد به تو آن کار که اش گیری صعب
سهل باشد به تو آن کار که اش داری سهل.
ابن یمین.
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی.
حافظ.
دشمن ار دشمنی کند فن اوست
کار صعب است دشمنی از دوست.مکتبی.
|| قوی. نیرومند. انبوه :
هند بگشاده و زابل همه بگشاده بود
لشکر صعب سوی ترک فرستاده بود.
منوچهری.
باید که مرد بداند که این دو دشمن دشمنانی اند که از ایشان صعب تر و قویتر نتواند بود. (تاریخ بیهقی).
آن را که کس بجای پیمبر جز او نخفت
با دشمنان صعب بهنگام هجرتش.
ناصرخسرو.
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تاچون که سال و ماه دوانند هر دوان.
ناصرخسرو.
خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب اندیشناکم. (گلستان). شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود. (گلستان). || گران. سخت : اکنون کار بشمشیر رسید فردا جنگ صعب خواهد بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص350). و جنگی صعب رفت میان ایشان. (فارسنامهء ابن بلخی ص105). || بامهابت. باوقار : و بهیچ روزگار من او را با خندهء فراخ ندیدم الا نیمه تبسم که صعب مردی بود. (تاریخ بیهقی ص51). || معاند. لجوج :
صعبی تو منکری گر این کار
نزدیک تو صعب نیست منکر.ناصرخسرو.
|| آنکه رام نباشد. (مهذب الاسماء). سرکش از مردم. (منتهی الارب). سرکش. (غیاث اللغات). || شتر خلاف ذلول. (منتهی الارب). || خودسر. (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب). || نزد بلغا آن است که در ربط طرفه ای آورد لفظی مثل ترصیع و تجنیس، و معنوی مثل ایهام و خیال. (کشاف اصطلاحات الفنون).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.