صدکار
[صَ] (ص مرکب) چندین کاره. دارندهء چندین هنر :
منم در کار خود صدکار و بی کار
بگاه مهر دل صدیار و بی یار.
(ویس و رامین).
|| (اِ مرکب) کار بسیار :
ز بهر مردم بیگانه صد کار
بنام و ننگ باید کرد ناچار.(ویس و رامین).
و صد در این بیت ها افادت تکثیر کند. || احتمالا" در بیت زیر معنی آرایش دهد :
رخانش همچو تیغ زنگ خورده
بناخن سر بسر صدکار(1) کرده.
(ویس و رامین)
(1) - چنین است در فیش (وریقه) موجود بخط مؤلف ولی در نسخهء ویس و رامین چ مینویچنین است :
رخانش همچو تیغ زنگ خورده
بناخن سر بسر افگار کرده.
(ویس و رامین چ مینوی ص94).
منم در کار خود صدکار و بی کار
بگاه مهر دل صدیار و بی یار.
(ویس و رامین).
|| (اِ مرکب) کار بسیار :
ز بهر مردم بیگانه صد کار
بنام و ننگ باید کرد ناچار.(ویس و رامین).
و صد در این بیت ها افادت تکثیر کند. || احتمالا" در بیت زیر معنی آرایش دهد :
رخانش همچو تیغ زنگ خورده
بناخن سر بسر صدکار(1) کرده.
(ویس و رامین)
(1) - چنین است در فیش (وریقه) موجود بخط مؤلف ولی در نسخهء ویس و رامین چ مینویچنین است :
رخانش همچو تیغ زنگ خورده
بناخن سر بسر افگار کرده.
(ویس و رامین چ مینوی ص94).