صدقه
[صَ دَ قَ] (ع اِ) آنچه بدرویش دهی در راه خدای تعالی. (منتهی الارب).آنچه براه خدا بفقرا دهند و بسکون دال خطاست. (غیاث اللغات). هر چه بدهند نه بر سبیل وجوب. (مهذب الاسماء). آرازش. (برهان). تسک. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: صدقه با دو فتحه مشتق از صدق، بخششی را نامند که به منظور احراز ثواب باشد نه بمنظور اکرام. زیرا چنین بخشایشی راستی و خلوص نیت بخشاینده را حکایت کند. کذا فی جامع الرموز - انتهی : و صدقات و قربانی روان شد بی اندازه. (تاریخ بیهقی). یک روز آن جا بار افکند و بسیار صدقه فرمود درویشان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص198). یوسف بسیار شادی کرد و بسیار چیز بخشید خادمان را و بسیار صدقه داد. (تاریخ بیهقی). او را بخانه بردند و صدقات و قرابی روان شد. (تاریخ بیهقی). در صدقه بی نیت... فایده بیشتر نباشد. (کلیله و دمنه). آن بقعه ازو ذکری جاری و صدقه ای باقی ماند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص441). این شوخ دیده را بصدقهء گور پدرت آزاد کن. (گلستان).
- از صدقهء سر فلان؛ یعنی از توجه او. از عنایت او. از لطف او.
- از صدقهء سر شما نان می خوریم؛ یعنی بطفیل وجود شما زنده ایم. از نوالهء شما برخورداریم.
- صدقه سری؛ مجانی. رایگان.
- صدقهء کسی رفتن؛ قربانت شوم و تصدقت شوم گفتن.
- از صدقهء سر فلان؛ یعنی از توجه او. از عنایت او. از لطف او.
- از صدقهء سر شما نان می خوریم؛ یعنی بطفیل وجود شما زنده ایم. از نوالهء شما برخورداریم.
- صدقه سری؛ مجانی. رایگان.
- صدقهء کسی رفتن؛ قربانت شوم و تصدقت شوم گفتن.