صائم
[ءِ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی از صوم. روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن. (منتهی الارب). || ایستاده و برپای. ج، صوام، صیام، صُوّم، صیم، صیّم، صیامی. || نام رودهء دوم از جملهء شش رودهء شکم. (غیاث اللغات). نام یکی از امعاء که از پس اثناعشر است و آن را صائم نامند چون طعام در آن ثابت نماند. معاء صائم(1)؛ یعنی رودهء روزه دار و این صائم به اثناعشر پیوسته است و صائم از بهر آن گویند که همیشه تهی باشد از ثفل و هیچ اندر وی قرار نگیرد، از بهر دو کار، یکی آنکه رگهای ماساریقا که به اثناعشر و دیگر روده ها پیوسته است بیشتر بدو متصل است، و آنچه غذا را شاید از وی میکشد و به جگر میبرد و دیگر آنکه منفذ زهره که صفرا از وی به روده فرودآید و روده را از ثفل بشوید و آن را دفع کند اندر این روده گشاده است و نخست بدو رسد و چون بدو رسد صفراء خالص و تیزتر باشد و او را زودتر شوید، بدین دو سبب همیشه این روده از ثفل خالی باشد و اندر حال بیماری تنگ تر گردد و فراهم تر آید. و خاصیت رودهء صائم آن است که همیشه تهی باشد و هیچ اندر وی درنگ نکند. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
-صائم الدهر؛ کسی که همیشه روزه دارد :
خورنده که خیرش برآید ز دست
به از صائم الدهر دنیاپرست.
سعدی (بوستان).
-صائم النهار و قائم اللیل؛ کسی که روز روزه دارد و شب به عبادت بسر برد.
(1) - Intestin jejumum.
-صائم الدهر؛ کسی که همیشه روزه دارد :
خورنده که خیرش برآید ز دست
به از صائم الدهر دنیاپرست.
سعدی (بوستان).
-صائم النهار و قائم اللیل؛ کسی که روز روزه دارد و شب به عبادت بسر برد.
(1) - Intestin jejumum.