شهرود
[شَ] (اِ مرکب) مخفف شاهرود. هر نهر و رودخانهء بزرگ را گویند عموماً. (برهان) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری) (انجمن آرا). رجوع به شاهرود شود. || نام سازی است مانند موسیقار که رومیان در بزم و رزم نوازند. (برهان). نام سازی. (ناظم الاطباء) (غیاث) (از جهانگیری). شمس قیس در ذکر ابوحفص حکیم بن احوص سغدی گوید: او در صناعت موسیقی دستی تمام داشته است... و صورت آلتی موسیقاری، نام آن شهرود که بعد از ابوحفص هیچ کس آنرا در عمل نتوانست آورد، برکشیده. (المعجم چ قزوینی صص150 - 151) :
ازبرای عاشقان مفلس اکنون بی طمع
بلبل خوش نغمه گه شهرود و گه عنقا زند.
سنائی.(1)
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.نظامی.
|| نام صوتی نیز هست. (برهان). نام مقامی است. (انجمن آرا). صوتی است از موسیقی. (جهانگیری). || تار گنده و تار بم را نیز گویند که در بعضی سازها بندند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از انجمن آرا) (از جهانگیری).
(1) - در یادداشتی از مؤلف بنام فضل بن یحیی هروی آمده است.
ازبرای عاشقان مفلس اکنون بی طمع
بلبل خوش نغمه گه شهرود و گه عنقا زند.
سنائی.(1)
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.نظامی.
|| نام صوتی نیز هست. (برهان). نام مقامی است. (انجمن آرا). صوتی است از موسیقی. (جهانگیری). || تار گنده و تار بم را نیز گویند که در بعضی سازها بندند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از انجمن آرا) (از جهانگیری).
(1) - در یادداشتی از مؤلف بنام فضل بن یحیی هروی آمده است.