شوی
(نف مرخم) شو. بشورنده. شوینده. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). شوینده. آنکه چیزی را شستشو میکند. (ناظم الاطباء). مخفف شوینده. (یادداشت مؤلف). رجوع به شوینده و شوییدن و شستن شود. || (اِمص) شستن. || (فعل امر) امر به شستن. (برهان) (جهانگیری). رجوع به شستن شود.
در ترکیبات ذیل کلمهء شوی گاه معنی وسیلهء شستن دارد و گاه شوینده:
ترکیب ها:
- تن شوی (هر دو معنی).؛ جاشوی. جامه شوی. چشم شوی (ظرفی برای محلول اسید بریک و مانند آن که چشم را در آن باز کنند). خودشوی. دست شوی. رخت شوی (گل...). روشوی (سفیداب قرص کرده). ریگ شوی. سرشوی. طلاشوی. قاب شوی (جل...). قالی شوی. قلیان شوی. کهنه شوی. گربه شوی. گلیم شوی. مرده شوی.
در ترکیبات ذیل کلمهء شوی گاه معنی وسیلهء شستن دارد و گاه شوینده:
ترکیب ها:
- تن شوی (هر دو معنی).؛ جاشوی. جامه شوی. چشم شوی (ظرفی برای محلول اسید بریک و مانند آن که چشم را در آن باز کنند). خودشوی. دست شوی. رخت شوی (گل...). روشوی (سفیداب قرص کرده). ریگ شوی. سرشوی. طلاشوی. قاب شوی (جل...). قالی شوی. قلیان شوی. کهنه شوی. گربه شوی. گلیم شوی. مرده شوی.