شوک
[شَ] (ع مص) قوت و تیزی نمودن. شوکه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بیمار شری گردیدن: شیک الرجل (مجهولاً). (منتهی الارب). و آن سرخیی است که بر روی جسد ظاهر شود. (از اقرب الموارد). || ظاهر شدن قدرت و شدت کسی. || پیدا آمدن پستان دختر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پستان از جای برخاستن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || برآمدن دندان نشتر شتر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دندان اشتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). || به خار درخستن کسی را (لازم و متعدی). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خلانیدن خار. (یادداشت مؤلف). || درآمدن کسی را خار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). خار در تن شدن. (دهار). خار در زیر کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خلیدن خار. (یادداشت مؤلف).