احشاش
[اِ] (ع مص) شل شدن و خشک گردیدن دست: احشاش ید؛ خشک شدن دست. (تاج المصادر). || یاری دادن کسی را در بریدن و گرد آوردن حشیش. || احشاش کلا؛ بالیدن کلا آن قدر که آن را بریدن نتوانند. || احشاش مَرأه؛ خشک شدن بچه در شکم او. (تاج المصادر) (منتهی الارب). || اَحَشّ الشحم الناقه؛ باریک ساق گردانید پیه ناقه را. || احششته عَن حاجته؛ بازداشتم او را از حاجت وی به اعجال. (منتهی الارب).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
