شمش
[شُ / شِ] (اِ)(1) طلا و نقرهء گداخته و در ناوچهء آهنین ریخته که شفشه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). خفچه. سوفچه. سبیکه. شوش. شوشه. اسروع. (یادداشت مؤلف). قطعهء فلزی که هنوز چیزی با آن ساخته نشده و معمولاً به شکل میلهء دراز یا مکعب است. (لغات فرهنگستان) : آنچه از شمش قطع شده به جهت عباسی و پنج شاهی پهن می نمایند. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص22). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- شمش زر؛ شمشهء زر. شوشهء طلا. (یادداشت مؤلف) :
بر میانشان حلقهء بند کمرها شمش زر
زیر ران با ساز زرین مرکبان راهوار.
فرخی (دیوان ص58).
- شمش نقره؛ شوشهء نقره. شفشهء نقره. (یادداشت مؤلف).
(1) - در فرهنگ فارسی معین فقط به کسر شین آمده است.
- شمش زر؛ شمشهء زر. شوشهء طلا. (یادداشت مؤلف) :
بر میانشان حلقهء بند کمرها شمش زر
زیر ران با ساز زرین مرکبان راهوار.
فرخی (دیوان ص58).
- شمش نقره؛ شوشهء نقره. شفشهء نقره. (یادداشت مؤلف).
(1) - در فرهنگ فارسی معین فقط به کسر شین آمده است.