شم
[شَم م] (ع مص) بوییدن. (منتهی الارب)(1) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شَمیم. شِمّیمی(2). (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شم ریحان و جز آن؛ گرفت بوی آن به حاسه و شم. (از اقرب الموارد). رجوع بهمین مصادر کلمه شود. || تکبر کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).(3) || آزموده شدن و فعل آن مجهول آید. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
(1) - فعل آن از «سمع» و به قول ابوعبید از «نصر» است. (منتهی الارب).
(2) - این وزن منقول از زمخشری است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(3) - در اقرب الموارد شَمَم بدین معنی است.
(1) - فعل آن از «سمع» و به قول ابوعبید از «نصر» است. (منتهی الارب).
(2) - این وزن منقول از زمخشری است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
(3) - در اقرب الموارد شَمَم بدین معنی است.