شلیک
[شِلْ لی] (اِ)(1) تخلیهء اسلحهء آتشی و رها کردن تیر آن. (ناظم الاطباء). گشاد. افکندن تیر از سلاحی آتشی چون تفنگ و توپ.
-شلیک کردن؛ گشاد دادن یعنی انداختن تفنگ و توپ و امثال آن. (یادداشت مؤلف).
|| گاه بمعنی حرکت و سر و صدای ناگهانی و شدید خاصه در مورد خنده (شلیک خنده) نیز استعمال میشود. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شلیک خنده؛ خندیدن به صدای بلند و ممتد فردی یا جمعی: شلیک خندهء آنها به گوش می رسید.
(1) - در ناظم الاطباء به فتح شین و تخفیف لام نیز ضبط شده است. گویند این کلمه را از ترکی شنلیک بمعنی ابراز مسرت گرفته اند، اما بر اساسی نمی نماید.
-شلیک کردن؛ گشاد دادن یعنی انداختن تفنگ و توپ و امثال آن. (یادداشت مؤلف).
|| گاه بمعنی حرکت و سر و صدای ناگهانی و شدید خاصه در مورد خنده (شلیک خنده) نیز استعمال میشود. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شلیک خنده؛ خندیدن به صدای بلند و ممتد فردی یا جمعی: شلیک خندهء آنها به گوش می رسید.
(1) - در ناظم الاطباء به فتح شین و تخفیف لام نیز ضبط شده است. گویند این کلمه را از ترکی شنلیک بمعنی ابراز مسرت گرفته اند، اما بر اساسی نمی نماید.