شلنگ
[شَ لَ / شِ لِ / لَ] (اِ)(1) برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). برجستن از جایی به جایی. (غیاث). || (شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه). گام فراخ. و با انداختن و زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنهء پای به سرین رسد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قدم بلند و گام بزرگ. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شاه شلنگ؛ قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف).
|| در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. (یادداشت مؤلف) :
بدان مرغک مانم همی که دوش
بر آن شلنگ گلبن همی فنود.
رودکی (از اسدی).
(1) - در انجمن آرا فقط به فتح شین و لام و در فرهنگ لغات عامیانه و نیز آنندراج به نقل از مؤیداللغات به کسر اول و فتح دوم و در ناظم الاطباء هم به فتح اول و دوم و هم به کسر آن دو آمده، ولی در فرهنگ معین به فتح شین و لام آمده و یادآوری شده است که در تداول عوام، به کسر آن دو گفته میشود.
- شاه شلنگ؛ قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف).
|| در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. (یادداشت مؤلف) :
بدان مرغک مانم همی که دوش
بر آن شلنگ گلبن همی فنود.
رودکی (از اسدی).
(1) - در انجمن آرا فقط به فتح شین و لام و در فرهنگ لغات عامیانه و نیز آنندراج به نقل از مؤیداللغات به کسر اول و فتح دوم و در ناظم الاطباء هم به فتح اول و دوم و هم به کسر آن دو آمده، ولی در فرهنگ معین به فتح شین و لام آمده و یادآوری شده است که در تداول عوام، به کسر آن دو گفته میشود.