شکلک
[شَ / شِ لَ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی. عمل والوچانیدن. دلام. ذلام. (یادداشت مؤلف). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین).
- شکلک به کسی ساختن؛ به کسی بازخمانیدن. ادای او را درآوردن. (یادداشت مؤلف).
- شکلک درآوردن؛ عضلات صورت را با وضعی مسخره آمیز جنبانیدن. با لب و لوچه و چشم و ابرو ادا و اطوار درآوردن. (فرهنگ فارسی معین). ادا درآوردن. (فرهنگ رازی).
- شکلک ساختن؛ ورچیدن و کج کردن روی. تعجیه. (یادداشت مؤلف).
- شکلک کردن؛ شکلک درآوردن. (فرهنگ فارسی معین).
- شکلک به کسی ساختن؛ به کسی بازخمانیدن. ادای او را درآوردن. (یادداشت مؤلف).
- شکلک درآوردن؛ عضلات صورت را با وضعی مسخره آمیز جنبانیدن. با لب و لوچه و چشم و ابرو ادا و اطوار درآوردن. (فرهنگ فارسی معین). ادا درآوردن. (فرهنگ رازی).
- شکلک ساختن؛ ورچیدن و کج کردن روی. تعجیه. (یادداشت مؤلف).
- شکلک کردن؛ شکلک درآوردن. (فرهنگ فارسی معین).