شکفته

معنی شکفته
[شِ کُ تَ / تِ] (ن مف / نف)واشده. گشاده. (ناظم الاطباء). گل کرده. گل بازکرده. شکوفان. (یادداشت مؤلف) :
ای سرخ گل تو بسد و زر و زمردی
ای لالهء شکفته عقیق و خماهنی.
خسروی.
باد برآمد به شاخ سیب شکفته
بر سر میخواره برگ گل بفتالید.
عماره.
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید
چون گلستان شکفته ز سیه شورستان.
فرخی.
مگر درخت شکفته گناه آدم کرد
که از لباس چو آدم همی شود عریان.
فرخی.
دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ
دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالهء لال.
عنصری.
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر.
منوچهری.
به مهر اندر چو دو روشن چراغیم
به ناز اندر چو دو بشکفته باغیم.
(ویس و رامین).
اگر شکل خلقش پدید آیدی
شکفته یکی گلستان باشدی.
(از کلیله و دمنه).
اگرچه نیابد ریاض شکفته
نماند صبا عادت مشکباری.
رضی نیشابوری.
ای دوست گل شکفته را بادی بس.
؟ (از نفثه المصدور).
شکوفه گاه شکفته است و گاه خوشیده. (گلستان).
- شکفته بهار؛ شکوفهء بازشده. (هفت پیکر ص261) :
لعبتی دید چون شکفته بهار
نازنینی چو صدهزار نگار.نظامی.
- شکفته شدن؛ بازشدن گل و شکوفه. (یادداشت مؤلف): تفتق؛ شکفته شدن گل. (المصادر زوزنی) :
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست.
حافظ.
- || مجازاً، شادان شدن. خندان گشتن. (یادداشت مؤلف).
- تازه شکفته؛ نوشکفته. گل یا شکوفه ای که تازه باز شده باشد :
رویش میان حلهء سبز اندرون پدید
چون لاله برگ تازه شکفته میان خوید.
عماره.
- ناشکفته؛ که شکفته نشده باشد. رجوع به مادهء ناشکفته شود.
- نوشکفته؛ که تازه باز شده باشد. (یادداشت مؤلف) :
ای گل خندان نوشکفته نگهدار
خاطر بلبل که نوبهار نماند.سعدی.
رجوع به مادهء نوشکفته در جای خود شود. || خندان. (ناظم الاطباء) :
با من چه بود(1) شکفته باشی گه گه
گاهی باشی چو گوشت با کارد تبه.فرخی.
چو روی خوبان احباب او شکفته بطبع
چو چشم خوبان بدخواه او نژند و نوان.
فرخی.
شکفته باش جهان را شکفته گر خواهی
که بر گشاده دلان چرخ روی خندان است.
صائب تبریزی.
- شکفته داشتن؛ شاد و خندان داشتن :
خود را شکفته دار به هر حالتی که هست
خونی که می خوری به دل روزگار کن.
صائب تبریزی.
- شکفته روی؛ که روی شکفته و خندان داشته باشد. متبسم. (یادداشت مؤلف) :
گاهی چو لاله ام ز وصالت شکفته روی
گاهی چو نرگسم ز فراقت فکنده سر.
عبدالواسع جبلی.
|| تر و تازه و شاداب. ضد پژمرده. (ناظم الاطباء). ناضر. تازه. (یادداشت مؤلف) :
دهنش خشک و شکفته رخش از ابر مژه
جگرش گرم و فسرده تنش از سرد دمی.
خاقانی.
|| پرورش یافته. (ناظم الاطباء). || نیک روشن شده. خوب گرفته (آتش). (یادداشت مؤلف) :
فسرده دیدم چون اختر شکفته لبش
دلم بسوخت چو بر اخگر شکفته کباب.
مختاری غزنوی.
|| بازشده. (یادداشت مؤلف). جاری شده :
همه دیده پرخون و رخ پرسرشک
سرشکش روان برشکفته سرشک.
عنصری (از لغت نامهء اسدی ص266).
|| شکافته. دو نیم شده :
هیچ موی شکفته از بالا
زارتر زآن میان لاغر نیست.عنصری.
(1) - ن ل: چون گل.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.