شکرخند
[شَ کَ / شَکْ کَ خَ] (اِ مرکب)تبسم و خنده در زیر لب. (ناظم الاطباء). کنایه از تبسم باشد. (انجمن آرا). کنایه از تبسم باشد یعنی در زیر لب خنده کردن. (برهان). تبسم. (غیاث). || تبسم خوش آیند. (ناظم الاطباء). تبسم و خندهء شکرلبان، و برق و صبح از تشبیهات اوست. (آنندراج). خندهء بناز. خندهء زیبا. نوشخند. خندهء سخت از روی نشاط. خندهء نرم و شیرین. (یادداشت مؤلف) :
بسی پالوده های زعفرانی
به شکّرخندشان دادم نهانی.نظامی.
زُاستخوانم شد سمندر طوطی از رشک هما
این نیستان شعله زار از برق شکّرخند کیست؟
عبداللطیف تنها (از آنندراج).
|| (نف مرکب) آنکه بطرز شیرین و دلپسندی میخندد. آنکه تبسم شیرین دارد. (از یادداشت مؤلف). آنکه خندهء شیرین داشته باشد. (آنندراج) :
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.نظامی.
به داناییش هفت اختر کمربند
به مولاییش نه گردون شکرخند.نظامی.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.نظامی.
از آن یاقوت و آن دُرّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند.نظامی.
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکرخند.نظامی.
|| (اِ مرکب) سخن آهسته که با تبسم محبت آمیز گفته شود. || هر چیز ملاطفت آمیز و ظریف و دلربا. || (نف مرکب) جذب کننده. (ناظم الاطباء).
بسی پالوده های زعفرانی
به شکّرخندشان دادم نهانی.نظامی.
زُاستخوانم شد سمندر طوطی از رشک هما
این نیستان شعله زار از برق شکّرخند کیست؟
عبداللطیف تنها (از آنندراج).
|| (نف مرکب) آنکه بطرز شیرین و دلپسندی میخندد. آنکه تبسم شیرین دارد. (از یادداشت مؤلف). آنکه خندهء شیرین داشته باشد. (آنندراج) :
که شاه نیکوان شیرین دلبند
که خوانندش شکرخایان شکرخند.نظامی.
به داناییش هفت اختر کمربند
به مولاییش نه گردون شکرخند.نظامی.
حلاوتهای شیرین شکرخند
نی شهرود را کرده نی قند.نظامی.
از آن یاقوت و آن دُرّ شکرخند
مفرح ساخته سوداییی چند.نظامی.
به سحر آن دو بادام کمربند
به لطف آن دو عناب شکرخند.نظامی.
|| (اِ مرکب) سخن آهسته که با تبسم محبت آمیز گفته شود. || هر چیز ملاطفت آمیز و ظریف و دلربا. || (نف مرکب) جذب کننده. (ناظم الاطباء).