آفل
[فِ] (ع ص) فروشونده. ناپدیدگردنده. غروب کننده. که فرورود. غارب :
آنکه گه ناقص گهی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود.مولوی.
هم خر و خرگیر اینجا در گلند
غافلند اینجا و آنجا آفلند.مولوی.
بانگ و صیتی جو که آن خامل نشد
تاب خورشیدی که آن آفل نشد.مولوی.
جز خیالی عارضیّ و باطلی
که بود چون صبح کاذب آفلی.مولوی.
ج، آفلین.
آنکه گه ناقص گهی کامل بود
نیست معبود خلیل آفل بود.مولوی.
هم خر و خرگیر اینجا در گلند
غافلند اینجا و آنجا آفلند.مولوی.
بانگ و صیتی جو که آن خامل نشد
تاب خورشیدی که آن آفل نشد.مولوی.
جز خیالی عارضیّ و باطلی
که بود چون صبح کاذب آفلی.مولوی.
ج، آفلین.