شکافه
[شِ / شَ فَ / فِ] (اِ) زخمهء مطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند. (فرهنگ اوبهی). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری). زخمهء خنیاگران. (فرهنگ اسدی). زخمه. مضراب. (یادداشت مؤلف). شکفه :
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافهء غوش.
کسایی مروزی(1) (از اسدی).
به شادی همه در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن.اسدی.
به دستان، چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف.اسدی.
در میان نیکوان زهره طبع ماه روی
چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش.
سنایی (از جهانگیری).
و رجوع به شکفه و زخمه شود.
|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف). || مهد و گهواره. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری). خانهء گهواره. (فرهنگ اوبهی).
(1) - منسوب به رودکی نیز هست.
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافهء غوش.
کسایی مروزی(1) (از اسدی).
به شادی همه در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن.اسدی.
به دستان، چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف.اسدی.
در میان نیکوان زهره طبع ماه روی
چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش.
سنایی (از جهانگیری).
و رجوع به شکفه و زخمه شود.
|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. (یادداشت مؤلف). || مهد و گهواره. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری). خانهء گهواره. (فرهنگ اوبهی).
(1) - منسوب به رودکی نیز هست.