آفسانه
[نَ / نِ] (اِ) افسانه :
بدان بد کزین بد بهانه منم
سخن را نخست آفسانه منم.فردوسی.
آن موی که در ستایش آمد
زلف است و کله نه موی شانه
مردم جستم نه ریش و دستار
حکمت گفتم نه آفسانه.عمادی.
به پیش خلق شب و روز بر مناقب تست
مدارِ قصه و تاریخ و آفسانهء من.
سیف اسفرنگ.
بدان بد کزین بد بهانه منم
سخن را نخست آفسانه منم.فردوسی.
آن موی که در ستایش آمد
زلف است و کله نه موی شانه
مردم جستم نه ریش و دستار
حکمت گفتم نه آفسانه.عمادی.
به پیش خلق شب و روز بر مناقب تست
مدارِ قصه و تاریخ و آفسانهء من.
سیف اسفرنگ.