شغاف
[شَ] (ع اِ) غلاف دل یا پردهء آن یا دانهء دل یا خال سیاه آن یا درآمدنگاه بلغم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار) (از ذخیرهء خوارزمشاهی). حجاب قلب. غشاء. غلاف قلب. حبهء قلب. سویدای دل. (یادداشت مؤلف). پوشش دل. (مهذب الاسماء) :
چون پشیمانی ز دل شد تا شغاف(1)
زآن سپس سودی ندارد اعتراف.مولوی.
|| بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دردی است که زیر استخوانهای پهلو گیرد از سوی شکم. (یادداشت مؤلف). || درد تلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درد قلب. (یادداشت مؤلف). || شکم درد. (از اقرب الموارد). و رجوع به شُغاف شود. || اصل گناه. (ناظم الاطباء).
(1) - در حاشیهء برخی از مثنویها شغاف را به معنی بیماری از دوستی و محبت آورده اند.
چون پشیمانی ز دل شد تا شغاف(1)
زآن سپس سودی ندارد اعتراف.مولوی.
|| بیماری زیر تهیگاه از جانب راست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دردی است که زیر استخوانهای پهلو گیرد از سوی شکم. (یادداشت مؤلف). || درد تلاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درد قلب. (یادداشت مؤلف). || شکم درد. (از اقرب الموارد). و رجوع به شُغاف شود. || اصل گناه. (ناظم الاطباء).
(1) - در حاشیهء برخی از مثنویها شغاف را به معنی بیماری از دوستی و محبت آورده اند.