شعر
[شَ عَ] (ع اِ) شَعر. موی. ج، اَشعار، شُعور، شِعار. (ناظم الاطباء). بمعانی شَعر است. (منتهی الارب). لغتی است در شَعر. (از اقرب الموارد). رجوع به شَعر شود. || گیاه. (از اقرب الموارد). || درخت. (از اقرب الموارد). || زعفران. (اقرب الموارد)(1).
(1) - سه معنی اخیر در منتهی الارب و به تبع آن در ناظم الاطباء و آنندراج فقط به سکون عین آمده است.
(1) - سه معنی اخیر در منتهی الارب و به تبع آن در ناظم الاطباء و آنندراج فقط به سکون عین آمده است.