شسته

معنی شسته
[شُ تَ / تِ] (ن مف) پاک شده با آب. (ناظم الاطباء). آب کشیده. پاکیزه. ج، (برای اشخاص). شستگان. (فرهنگ فارسی معین). مغسوله. مغسول. رحیض. مرحوض. (یادداشت مؤلف). غسیل. غِسّیل. (منتهی الارب). مغسول. (منتهی الارب) :
دهان دارد چو یک پسته
لبان دارد به می شسته
جهان بر من چنین بسته
بدان پسته دهان دارد.شهید بلخی.
پس حسویی باید ساخت از کرنج شسته. (ذخیرهء خوارزمشاهی). بگیرند چلغوزهء پاک کرده ده درمسنگ... حلبهء شسته و تخم کتان... از هریکی پنج درمسنگ. (ذخیرهء خوارزمشاهی). آرد جو به حریر بیخته و شسته. (ذخیره خوارزمشاهی).
- دست شسته بخون؛ سخت جنگجو. کشندهء دشمن :
سپاهی برآمد ز زابل برون
چو شیران همه دست شسته بخون.فردوسی.
- روی شسته؛ پاکیزه روی :
دگر روز کاین روی شسته ترنج
چو ریحانیان سر برون زد ز کنج.نظامی.
- || صرف نظر کرده :
به آیین عروسی شوی جسته
وز آیین عروسی روی شسته.نظامی.
- شسته رو؛ شسته عذار. (آنندراج) :
خرمنی گل ولی به قامت سرو
شسته رویی ولی به خون تذرو.نظامی.
شسته رویان چو روی گل شستند
چون سمن بر پرند گل رستند.نظامی.
رجوع به ترکیب شسته عذار شود.
- شسته عذار؛ کنایه از صاف و ساده روی. (آنندراج) :
آن را که ز کیفیت دیدار خبر یافت
هر شسته عذاری به نظر عالم آبست.
صائب تبریزی (از آنندراج).
- شسته کرباس؛ ظاهراً کرباسی که برای آب رفتن پیش از دوختن آن را می شویند :
شسته کرباس که پرداخته درمی پیچند
کاغذی دان که ز قرطاس بپیچد طومار.
نظام قاری.
- ناشسته روی؛ که روی خود را نشسته باشد. نامسلمان که وضو نگیرد :
مغان تبه رای ناشسته روی
به دیر آمدند از در و دشت و کوی.
سعدی (بوستان).
-امثال: فلان نَشُسته پاک است. (یادداشت مؤلف).
|| پاک شده. طاهر. مطهر. تطهیرشده. خالی شده. (از یادداشت مؤلف).
- شسته دست؛ دست شسته. دست پاک شده :
دست از طمع بشویم پاک آنگهی
آن شسته دست بر سر کیوان کنم(1).
ناصرخسرو.
- شسته رفتگی؛ پاک و پاکیزگی: بدین شسته رفتگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب «شسته و رفته» و «شسته رفته» شود.
- شسته رفته؛ شسته و رفته. پاک و پاکیزه. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب شسته و رفته شود.
- شسته شدن؛ پاک شدن. (ناظم الاطباء).
- شسته مغز از خرد؛ که عقل و خرد از وی دور شده باشد :
بدو گفت کای شسته مغز از خرد
به پرگوهران این کی اندر خورد.فردوسی.
- شسته و رُفته؛ در تداول عامیانه، پاک و پاکیزه. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب شسته رفته شود.
- || آماده و مهیا. (فرهنگ فارسی معین).
- شسته و روفته؛ شسته و رفته. شسته رفته. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب «شسته رفته» و «شسته و رفته» شود.
|| پاکیزه و آراسته و آماده. (ناظم الاطباء).
- شسته گفتگو؛ گفتگوی صاف و بلاغت آمیز. (آنندراج). مکالمهء صاف و بی غش. (ناظم الاطباء).
|| پاک. بی آلایش. پاکدامن و پاکیزه :
چو آلوده ای بینی آلوده ای
ولیکن سوی شستگان شسته ای.
ناصرخسرو.
سر و تن بشستند و دل شسته بود
که دشمن به بند گران بسته بود.فردوسی.
|| تصفیه شده : مس سوخته و شسته. (ذخیرهء خوارزمشاهی). ارزیز سوخته و شسته. (ذخیرهء خوارزمشاهی). گوشت خربزه و اسفیداج شسته و مرداسنگ و قیمولیا و سرکه ضمادی قوی است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). || بی آهار: اطلس شسته؛ قسمی اطلس بی آهار و نرم. (یادداشت مؤلف). || (اِ) دستمال و روپاک و رومال. (ناظم الاطباء). دستارچه. (فرهنگ فارسی معین). روپاک و دستارچه که معرب آن شستجه است. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج).
(1) - ن ل: آن خفته دست. (دیوان چ مینوی ص371).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.