احتساب
[اِ تِ] (ع مص) شماره کردن و آزمودن. (منتهی الارب). بشمار آوردن. (زوزنی). حساب کردن. || مزد و ثواب چشم داشتن. (منتهی الارب). مزد بیوسیدن. (تاج المصادر). مزد چشم داشتن. کاری از بهر مزد کردن : و بتطهیر آن مواضع از خبث و نکد ایشان، احتساب ثواب جست. (ترجمهء تاریخ یمینی). و من خود از مقتضای دین و طریق دیانت روا ندارم شمشیری که همه عمر بدان مجاهدت کرده ام و در دیار کفر بدان راه احتساب و اکتساب ثواب جسته، در روی اهل اسلام کشیدن... (ترجمهء تاریخ یمینی). || انکار کردن چیزی بر کسی. (تاج المصادر). || شمار کار خود داشتن :
مکر شیطانست تعجیل و شتاب
لطف رحمانست صبر و احتساب.مولوی.
|| احتساب بر کسی؛ نهی از منکر کردن او را. (منتهی الارب). || احتسب الرجل ابناً له؛ فرزند او در بزرگی مرد. (منتهی الارب). || منتهی شدن. || عمل شرطه. نهی کردن از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد. حسبه. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتساب و حسبه در لغت بمعنی شمردن و حساب آمده است و احتساب بمعنی انکار نیز استعمال شده. و حسبه بمعنی تدبیر و سیاست باشد. و در شرع هر دو لفظ بمعنی امر بمعروف است هنگامی که ترک معروف رواج یابد، و نهی از منکر است زمانی که فعل منکر رایج باشد ولی لفظ حسبه در شریعت عمومیت دارد و شامل هر امر مشروعی باشد که حسبه لله تعالی بجای آورند، مانند: اذان، امامت، اداء شهادت الی ماشاءالله، از کثرت شمارهء مشروعات. و از این روی گفته اند که امور قضائی بابی از ابواب حسبه باشد. و در عرف به امور محدودی اختصاص یافته، از قبیل بر زمین ریختن اقسام مسکرات و شکستن آلات و ادوات طرب، اصلاح طرق و شوارع. کذا فی نصاب الاحتساب - انتهی.
فی شرائط الحسبه و صفه المحتسب - الحسبه من قواعد الامور الدینیه و قد کان أئمه الصّدر الاوّل یباشرونها بانفسهم لعموم صلاحها و جزیل ثوابها و هی امر بالمعروف اذا ظهر ترکه و نهی عن المنکر اذا ظهر فعله و اصلاح بین الناس. قال الله تعالی: لاخیر فی کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس(1). و المحتسب من نصبه الامام او نائبه للنظر فی احوال الرعیه و الکشف عن امورهم و مصالحهم و من شرط المحتسب أن یکون مسلماً حرّاً بالغاً عاقلاً عدلاً قادراً حتی یخرج منه الصبی و المجنون و الکافر و یدخل فیه آحاد الرعایا و اِن لم یکونوا مأذونین و یدخل فیه الفاسق و الرقیق (؟) و المرأه. (معالم القربه فی احکام الحسبه، تألیف محمد بن محمد بن احمد القرشی معروف به ابن الاخوه ص7) :
بر سر جهال به امر خدای
محتسب او بکند احتساب.ناصرخسرو.
زاغ بازآمد بباغ و احتساب اندرگرفت.
معزی.
و هرکه بدین فرقهء غالی و اهل بدعت جافی انتماء داشت و از منهاج دین قویم و جادهء مستقیم عدول جسته بود، همه را مثله گردانید و جاه او بسبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی). در این ایام هزار مرد از مطوعهء اسلام از اقصای ماوراءالنهر آمده بود و منتظر ایام حرکت سلطان نشسته و شمشیرها کشیده و تکبیر مجاهدت زده و جانها در راه احتساب بر کف دست گرفته... (ترجمهء تاریخ یمینی). و بر اهل بازار و محترفه، محتسبی امین گماشت تا در اعتبار موازین و مکایل احتساب میکرد و راه تظاهر بخمر و زمر و محظورات شرع بربست. (ترجمهء تاریخ یمینی).
(1) - قرآن 4/114.
مکر شیطانست تعجیل و شتاب
لطف رحمانست صبر و احتساب.مولوی.
|| احتساب بر کسی؛ نهی از منکر کردن او را. (منتهی الارب). || احتسب الرجل ابناً له؛ فرزند او در بزرگی مرد. (منتهی الارب). || منتهی شدن. || عمل شرطه. نهی کردن از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد. حسبه. و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتساب و حسبه در لغت بمعنی شمردن و حساب آمده است و احتساب بمعنی انکار نیز استعمال شده. و حسبه بمعنی تدبیر و سیاست باشد. و در شرع هر دو لفظ بمعنی امر بمعروف است هنگامی که ترک معروف رواج یابد، و نهی از منکر است زمانی که فعل منکر رایج باشد ولی لفظ حسبه در شریعت عمومیت دارد و شامل هر امر مشروعی باشد که حسبه لله تعالی بجای آورند، مانند: اذان، امامت، اداء شهادت الی ماشاءالله، از کثرت شمارهء مشروعات. و از این روی گفته اند که امور قضائی بابی از ابواب حسبه باشد. و در عرف به امور محدودی اختصاص یافته، از قبیل بر زمین ریختن اقسام مسکرات و شکستن آلات و ادوات طرب، اصلاح طرق و شوارع. کذا فی نصاب الاحتساب - انتهی.
فی شرائط الحسبه و صفه المحتسب - الحسبه من قواعد الامور الدینیه و قد کان أئمه الصّدر الاوّل یباشرونها بانفسهم لعموم صلاحها و جزیل ثوابها و هی امر بالمعروف اذا ظهر ترکه و نهی عن المنکر اذا ظهر فعله و اصلاح بین الناس. قال الله تعالی: لاخیر فی کثیر من نجواهم الاّ من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس(1). و المحتسب من نصبه الامام او نائبه للنظر فی احوال الرعیه و الکشف عن امورهم و مصالحهم و من شرط المحتسب أن یکون مسلماً حرّاً بالغاً عاقلاً عدلاً قادراً حتی یخرج منه الصبی و المجنون و الکافر و یدخل فیه آحاد الرعایا و اِن لم یکونوا مأذونین و یدخل فیه الفاسق و الرقیق (؟) و المرأه. (معالم القربه فی احکام الحسبه، تألیف محمد بن محمد بن احمد القرشی معروف به ابن الاخوه ص7) :
بر سر جهال به امر خدای
محتسب او بکند احتساب.ناصرخسرو.
زاغ بازآمد بباغ و احتساب اندرگرفت.
معزی.
و هرکه بدین فرقهء غالی و اهل بدعت جافی انتماء داشت و از منهاج دین قویم و جادهء مستقیم عدول جسته بود، همه را مثله گردانید و جاه او بسبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت. (ترجمهء تاریخ یمینی). در این ایام هزار مرد از مطوعهء اسلام از اقصای ماوراءالنهر آمده بود و منتظر ایام حرکت سلطان نشسته و شمشیرها کشیده و تکبیر مجاهدت زده و جانها در راه احتساب بر کف دست گرفته... (ترجمهء تاریخ یمینی). و بر اهل بازار و محترفه، محتسبی امین گماشت تا در اعتبار موازین و مکایل احتساب میکرد و راه تظاهر بخمر و زمر و محظورات شرع بربست. (ترجمهء تاریخ یمینی).
(1) - قرآن 4/114.