احتریز
[اِ تِ] (از ع، مص) ممال احتراز :
گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من
عیار مدّعی کند از کشتن احتریز.سعدی.
ز دشمن بهر حال کن احتریز.سعدی.
گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من
عیار مدّعی کند از کشتن احتریز.سعدی.
ز دشمن بهر حال کن احتریز.سعدی.