شرق
[شَ رَ / شَ رَ ق ق] (اِ صوت) صدای به هم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف).
- شرق دست؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون: سینه زدن و غیره. ضرب شست :
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.
ملک الشعراء بهار.
- || کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است: با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم. (لغات عامیانهء جمال زاده).
- شَرَق شَرَق یا شَرقُ شَرق؛ تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی. رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق؛ اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شرقی و شروقی؛ ترکیبی است نظیر شرق و شروق، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیر سیلی و مانند آن بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانهء جمال زاده).
- شرق دست؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، همچون: سینه زدن و غیره. ضرب شست :
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر از شرق دست گلگون می کنند.
ملک الشعراء بهار.
- || کنایه از لیاقت و کفایت و حسن اداره و کاربری است: با این درآمد کم من این خانه را با شرق دست اداره می کنم. (لغات عامیانهء جمال زاده).
- شَرَق شَرَق یا شَرقُ شَرق؛ تکرار صوت خوردن چیزی به چیزی. رجوع به شرق شرق در ردیف خود شود.
- شرق و شروق؛ اسم صوت است و صدای برخورد دو چیز با یکدیگر را می رساند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شرقی و شروقی؛ ترکیبی است نظیر شرق و شروق، منتهی بیشتر در مورد بیان کیفیت و شدت کتک کاری و ضربه هایی نظیر سیلی و مانند آن بکار می رود. (فرهنگ لغات عامیانهء جمال زاده).