شرفه
[شَ رَ / شُ فَ / فِ] (ع اِ) کنگرهء قلعه. (از ناظم الاطباء). هریک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک بهم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند. ج، شَرَفات. ولی در شعر فارسی شَرفَه آمده است. (فرهنگ فارسی معین) :
از پی آن تا ز خورشیدش فزون باشد شرف
مشتری خواهد که او را شرفهء ایوان بود.
فرخی.
تا بدید ایوان تو کیوان همی جوید شرف
آرزو کرده ست کو را شرفهء ایوان کنی.
عنصری.
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرفهء قصر طرف بام تو باد.انوری.
|| کنگرهء بام. کنگرهء دیوار خانه. (ناظم الاطباء).
از پی آن تا ز خورشیدش فزون باشد شرف
مشتری خواهد که او را شرفهء ایوان بود.
فرخی.
تا بدید ایوان تو کیوان همی جوید شرف
آرزو کرده ست کو را شرفهء ایوان کنی.
عنصری.
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرفهء قصر طرف بام تو باد.انوری.
|| کنگرهء بام. کنگرهء دیوار خانه. (ناظم الاطباء).