احباب
[اَ] (ع ص، اِ) جِ حِبّ. (زمخشری). || جِ حُبّ. || جِ حبیب :
احباب ورا سعادت بی غم باد.منوچهری.
این قابض ارواح، این هادم لذات است. این مفرق احباب است. (قصص الانبیاء).
فروگذاری درگاه شهریار جهان
فراق جوئی از اولیا و از احباب.مسعودسعد.
روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است، میان ایشان تشتیت و تفریق رسانید. (ترجمهء تاریخ یمینی).
|| جِ حُبّ. تغارها. کوزه های بزرگ.
احباب ورا سعادت بی غم باد.منوچهری.
این قابض ارواح، این هادم لذات است. این مفرق احباب است. (قصص الانبیاء).
فروگذاری درگاه شهریار جهان
فراق جوئی از اولیا و از احباب.مسعودسعد.
روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است، میان ایشان تشتیت و تفریق رسانید. (ترجمهء تاریخ یمینی).
|| جِ حُبّ. تغارها. کوزه های بزرگ.