شپش
[شِ پِ] (اِ)(1) جانوری است معروف. (برهان). جانور کوچک خونخوار که در بدن انسان تولید شود و از مکیدن خون زندگی میکند. (فرهنگ نظام). قمل. یک قسم جانورکی که در بدن و گیسوان کودکان و بدن مردمان کثیف و چرکین بواسطهء کثافت و چرکینی تولید میگردد. (ناظم الاطباء). حشره ای(2) از راستهء نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده است و جزء انگلهای خارجی و خطرناک محسوب است، زیرا حامل میکرب برخی از امراض از قبیل تب زرد و تیفوس و غیره میباشد. شپش انگل انسان است و در جامهء اشخاص کثیف و دور از بهداشت زندگی میکند. اعضاء دهان این حشره سوراخ کننده است، شاخکهایش کوتاه و چشمهایش کوچک است. یا اص وجود ندارد. سر این حشره نسبتاً دراز و پاهایش کوتاه است و بیشتر دارای دو بند است که به قلابی منتهی میشوند. در انسان دو نوع شپش یافت میشود: یکی شپش سر است که در لابلای موها زندگی میکند و تیره رنگ است و دیگری شپش لباس است که از شپش سر بزرگتر است و در موقع نیش زدن از درز لباس خارج میشود. تخم هر دو گونه شپش را به نام «رشک» مینامند و آن به شکل دانه های سفیدی در قاعدهء موها یا درز لباس گذاشته میشود و پس از چند روز بچه ها از تخمها خارج میشوند و بعد از سه هفته بالغ میشوند و قادر به تخم ریزی میگردند. اِشپش. (فرهنگ فارسی معین).(3)
(1) - در برهان به ضم شین و پ و نیز فتح شین و ضم پ نیز آمده است.
(2) - Pediculus humanis. (3) - اوستا: Spish، پهلوی نیز: spish. در بند 3 فرگرد 17 وندیداد دو گونه شپش یاد شده: یکی آنکه در انبار گندم افتد و دیگر آنکه جامهء پارچه را تباه کند. نخستین را در فارسی، چنانکه زمخشری در مقدمه الادب نوشته، شپشهء گندم و دیوک گندم و دومین را دیوجامه، دیوچک جامه و کرم جامه گویند. (از حاشیهء برهان چ معین).
(1) - در برهان به ضم شین و پ و نیز فتح شین و ضم پ نیز آمده است.
(2) - Pediculus humanis. (3) - اوستا: Spish، پهلوی نیز: spish. در بند 3 فرگرد 17 وندیداد دو گونه شپش یاد شده: یکی آنکه در انبار گندم افتد و دیگر آنکه جامهء پارچه را تباه کند. نخستین را در فارسی، چنانکه زمخشری در مقدمه الادب نوشته، شپشهء گندم و دیوک گندم و دومین را دیوجامه، دیوچک جامه و کرم جامه گویند. (از حاشیهء برهان چ معین).