اجوف
[اَ وَ] (ع ص، اِ) مجوف. میان تهی. کاواک. (زمخشری). اسرّ. پوک. پوچ. || بی معنی : هرچند مامضی جرایم او بمعاذیر اجوف و بهتان های معتل مضاعف گشته است. (جهانگشای جوینی). || شیر کلان شکم، یا عام است. (منتهی الارب). || بزرگ شکم. || چیزی فراخ و درون کاواک. (منتهی الارب). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجوف، نزد علمای صرف، لفظی را گویند که عین آن حرف عله باشد. ومعتل العین و ذوالثلاثه خوانند، مانند قول و بیع و قال و باع. پس اگر حرف عله واو بود آنرا اجوف واوی، و اگر حرف عله یاء بوداجوف یائی گویند. || و نزد پزشکان نام رگی است که از محدّب کبد روئیده تا غذا از کبد بسایر اعضا جذب کند و برساند و وجه تسمیهء این رگ به اجوف آن است که از سایر رگها میان تهی تر است. و این رگ دو شعبه میباشد که یکی را اجوف صاعد و دیگری را اجوف نازل مینامند و هریک از آنها را نیز شعب مختلفه است. || در اصطلاح اُدبا، اجوفان، بطن و فرج را گویند. و نیز اجوفان عبارت است از دو عصب میان تهی که در دو چشم واقع شده اند. و در تمامی بدن آدمی جز این دو عصب هیچ عصب میان تهی یافت نشود که روئیدن گاه آن دماغ باشد. کذا فی بحر الجواهر. و گاه اجوف را در مورد رودهء مخصوصی اطلاق کنند چنانکه در علم تشریح مقرر شده است - انتهی.
|| هر یک از دو عصب مجوف چشمان.
- اجوف بطنی؛(1) اجوف نازل (اصطلاح طب).
- اجوف صدری؛(2) اجوف صاعد (اصطلاح طب).
(1) - Veine cave inferieur.
(2) - Veine cave superieur.
|| هر یک از دو عصب مجوف چشمان.
- اجوف بطنی؛(1) اجوف نازل (اصطلاح طب).
- اجوف صدری؛(2) اجوف صاعد (اصطلاح طب).
(1) - Veine cave inferieur.
(2) - Veine cave superieur.