شبدیز
[شَ] (ص مرکب) مرکب از شب و دیز به معنی سیاه. شب رنگ. سیاه فام. مانند شب در سیاهی. و مؤلف سراج گوید: دیز مبدل دیس است به معنی مانند. (از فرهنگ نظام). || (اِخ) نام اسپ خسروپرویز بوده. گویند چون رنگ آن سیاه بوده شبدیز نامیده شد چه دیز به معنی رنگ باشد و گویند از همهء اسبان چهار وجب بلندتر بود و آن را از روم آورده بودند و بعضی گویند شبدیز و گلگون هر دو از یک مادیان بهم رسیده اند و چون او را نعل بستندی به ده میخ بر دست و پایش محکم کردندی و هر طعامی که خسرو خوردی او را نیز خورانیدندی و چون شبدیز بمرد خسرو او را کفن و دفن کرد و صورت او را فرمود بر سنگ نقش کردند و هرگاه که بدان نگریستی بگریستی و صورت شبدیز که خسرو بر آن سوار میشد، در کرمان(1) است. (از برهان)(2). نام اسب خسروپرویز پادشاه ساسانی ایران بود. در تاریخ طبری در باب اسب مذکور چنین آمده است: خسرو را اسبی بود شبدیزنام و از همه اسبهای جهان به چهار بدست بلندتر بود و از روم بدست او افتاده بود، چون نعل بر دست و پای او بستندی بر هر یکی هشت میخ محکم کردندی و هر طعام که خسروپرویز خوردی شبدیز خوردی چون آن اسب بمرد، فرمود تا صورت او را بر سنگ نقش کردند - انتهی. چون اسب مذکور سیاه رنگ بوده شبدیز نامیده شد و دیز به معنی سیاه است و معنی لفظ دیز (سیاه) مانند شب است. (از فرهنگ نظام). اسب سیاه خسروپرویز است. «دیز» و «دیس» هر دو حرف تشبیه و تندیس و شبدیز به معنی «تن مانند» و «شب مانند» میباشند. (گنجینهء گنجوی ص 297). مؤلف معجم البلدان شرح مبسوطی دربارهء شبدیز آورده و سپس قصیده ای از خالدالفیاض آورده است و از جمله گوید :
والملک کسری شهنشاه تقنصه
سهم بریش جناح الموت مقطوب
اذکان لذته شبدیز یرکبه
و غنج شیرین والدیباج والطیب.
ابوعمران کسروی گوید :
وهم نقروا شبدیز فی الصخرعبرهً
و راکبه برویز کالبدر طالعُ.
بر آخر بسته دارد ره نوردی
کزو در تک نبیند باد گردی
سبق برده زو هم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد ز آب طوفان
به یک صفرا که بر خورشید راند
فلک را هفت میدان باز ماند
به گاه کوه کندن آهنین سم
گه دریا بریدن خیزران دم
زمانه گردش و اندیشه رفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگ شبدیز
بر او عاشق تر از مرغ شب آویز.نظامی.
- راه شبدیز؛ یکی از سی لحن باربد، مطرب و شاعر خسروپرویز. (فرهنگ نظام) (آنندراج) :
چون آن شبگون گرفتی راه شبدیز
شدندی جملهء آفاق شب خیز.نظامی.
- شبدیزنعل؛ اسبی که چون شبدیز نعل داشته باشد :
آفرین زآن مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی.
منوچهری.
- شبدیز نقره خنگ؛ کنایه از آسمان است. (برهان قاطع) (آنندراج).
- || زمانه و روزگار. (برهان) (آنندراج).
- || کنایه است از شب و روز و لیل و نهار. (برهان) (آنندراج).
- || عالم و دنیا. (برهان).
(1) - ظاهراً مراد نقش پرویز با شبدیز در طاق بستان کرمانشاه است.
(2) - شاید جزء دوم این واژه دئسه daesa باشد که به معنی نما و نشان است از مصدر دئس daesبه معنی نمودن و نشان دادن که در اوستا بسیار بکار رفته است مانند جزء دوم واژه های تندیس و فرخاردیس و طاقدیس. بنابراین شبدیز یعنی شب مانند و شب نما و تبدیل حرف «س» به «زاء» نظیر دارد. دیز و دیزه در ادبیات فارسی جداگانه به معنی سیاه آمده است و بویژه برای اسب سیاه بکار رفته، مانند: شبرنگ و شبگون :
یکی شبگون که نامش بود شبدیز
گرو برده ز صرصر در تک تیز. امیرخسرو.
اما دیز به معنی سیاه دانسته نیست از چه ریشه و بن است و نباید با دیز به معنی قلعه (= دز، دژ) اشتباه شود. (فرهنگ ایران باستان پورداود ج1 ص261).
والملک کسری شهنشاه تقنصه
سهم بریش جناح الموت مقطوب
اذکان لذته شبدیز یرکبه
و غنج شیرین والدیباج والطیب.
ابوعمران کسروی گوید :
وهم نقروا شبدیز فی الصخرعبرهً
و راکبه برویز کالبدر طالعُ.
بر آخر بسته دارد ره نوردی
کزو در تک نبیند باد گردی
سبق برده زو هم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد ز آب طوفان
به یک صفرا که بر خورشید راند
فلک را هفت میدان باز ماند
به گاه کوه کندن آهنین سم
گه دریا بریدن خیزران دم
زمانه گردش و اندیشه رفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگ شبدیز
بر او عاشق تر از مرغ شب آویز.نظامی.
- راه شبدیز؛ یکی از سی لحن باربد، مطرب و شاعر خسروپرویز. (فرهنگ نظام) (آنندراج) :
چون آن شبگون گرفتی راه شبدیز
شدندی جملهء آفاق شب خیز.نظامی.
- شبدیزنعل؛ اسبی که چون شبدیز نعل داشته باشد :
آفرین زآن مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی.
منوچهری.
- شبدیز نقره خنگ؛ کنایه از آسمان است. (برهان قاطع) (آنندراج).
- || زمانه و روزگار. (برهان) (آنندراج).
- || کنایه است از شب و روز و لیل و نهار. (برهان) (آنندراج).
- || عالم و دنیا. (برهان).
(1) - ظاهراً مراد نقش پرویز با شبدیز در طاق بستان کرمانشاه است.
(2) - شاید جزء دوم این واژه دئسه daesa باشد که به معنی نما و نشان است از مصدر دئس daesبه معنی نمودن و نشان دادن که در اوستا بسیار بکار رفته است مانند جزء دوم واژه های تندیس و فرخاردیس و طاقدیس. بنابراین شبدیز یعنی شب مانند و شب نما و تبدیل حرف «س» به «زاء» نظیر دارد. دیز و دیزه در ادبیات فارسی جداگانه به معنی سیاه آمده است و بویژه برای اسب سیاه بکار رفته، مانند: شبرنگ و شبگون :
یکی شبگون که نامش بود شبدیز
گرو برده ز صرصر در تک تیز. امیرخسرو.
اما دیز به معنی سیاه دانسته نیست از چه ریشه و بن است و نباید با دیز به معنی قلعه (= دز، دژ) اشتباه شود. (فرهنگ ایران باستان پورداود ج1 ص261).