شباب
[شِ] (ع مص) شادمانی و نشاط اسب که برداشتن هر دو دست باشد. (منتهی الارب). برسکیزیدن اسب. (المصادر زوزنی). || به معنی تشبیب آمده است: قصیده حسنه الشباب؛ قصیده ای که تشبیب آن نیکو باشد. و کان جریر ارق الناس شباباً؛ جریر رقیق ترین مردم در تشبیب بود. (از اقرب الموارد). || بالیدن کودک. (دهار).