شاق
[شاق ق] (ع ص) دشوار. کار دشوار. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). صعب. دشوار. (منتهی الارب). توان فرسا. طاقت فرسا. سخت. معضل.
- تکلیف شاق؛ تکلیف سخت و دشوار.
- سفر شاق؛ سفر دشوار و سخت : و حالی به تجارتی رفته است بسفری شاق. (سندبادنامه ص 260).
- عمل شاق؛ کار دشوار و جانفرسا.
- تکلیف شاق؛ تکلیف سخت و دشوار.
- سفر شاق؛ سفر دشوار و سخت : و حالی به تجارتی رفته است بسفری شاق. (سندبادنامه ص 260).
- عمل شاق؛ کار دشوار و جانفرسا.