شاطر
[طِ] (ع ص) شوخ. بی باک. (منتهی الارب)، صعتری. سعتری. || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثه. (المنجد). ج، شُطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خباثت و لئامت. (ناظم الاطباء). شطر علی اهله؛ ترک موافقتهم و اعیاهم خبثاً لؤماً. (المنجد). || کسی که بسوی چیزی بنگرد بروشی که گویا دیگری را هم می نگرد. (ناظم الاطباء). شطر بصرالرجل؛ صارکانه ینطر الیک والی آخر. (اقرب الموارد). || قاصد. (ناظم الاطباء). شطر شطره؛ ای قصد قصده. (اقرب الموارد). رجوع به شطّار شود. || مقابل قاری. رجوع به منتهی الارب ذیل غملج شود.(1)
(1) - در منتهی الارب ذیل «غملج» آمده است؛ آنکه بر یک روش و حال نپاید گاهی قاری و گاهی شاطر و وقتی سخی و وقتی بخیل و باری شجاع و باری جبان باشد.
(1) - در منتهی الارب ذیل «غملج» آمده است؛ آنکه بر یک روش و حال نپاید گاهی قاری و گاهی شاطر و وقتی سخی و وقتی بخیل و باری شجاع و باری جبان باشد.