شادکامه
[مَ / مِ] (ص مرکب) کامروا :
از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود
بودند خلق زو بهمه وقت شادمان.
منوچهری.
|| (اِ مرکب) هنگامه و همهمه و غوغا. (ناظم الاطباء). || خشنودی از مصیبت و تشویش و اضطراب دشمن. (شعوری).
از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود
بودند خلق زو بهمه وقت شادمان.
منوچهری.
|| (اِ مرکب) هنگامه و همهمه و غوغا. (ناظم الاطباء). || خشنودی از مصیبت و تشویش و اضطراب دشمن. (شعوری).