شادکام

معنی شادکام
(ص مرکب) کامیاب. (فرهنگ نظام). فیروزمند. (آنندراج). کامروا. مظفر. منصور. (ناظم الاطباء). || خوشحال. شادمان. خرم. فَرِح :
تا بخانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام.رودکی.
و یکی فرزند او را نام ثومال و سخت شادکام بود و طرب دوست داشتی. (ترجمهء تاریخ طبری).
چنین گفت موبد که مردن بنام
به از زنده دشمن بدو شادکام.فردوسی.
چنین گفت کاری، شنیدم پیام
دلم شد بدیدار تو شادکام.فردوسی.
جهان بد بآرام از ان شادکام
زیزدان بدو نوبنو بد پیام.فردوسی.
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام.فردوسی.
یکی مستمند باد یکی باد دردناک
یکی باد شادکام یکی باد شادخوار.فرخی.
دشمنانت مستمند و مبتلا و ممتحن
دوستانت شادمان و شادکام و شادخوار.
فرخی.
به آیین یکی شهر شامس بنام
یکی شهریار اندرو شادکام.عنصری.
شادروان باد شاه شاددل و شادکام
گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.
منوچهری.
و من که بوالفضلم پیش از تعبیهء لشکر در شهر رفته بودم سخت نیکو شهری دیدم همهء دکانها در گشاده و مردم شادکام. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 456). امیر رضی الله عنه حرمت وی نگاه میداشت یک روزش شراب داد و بسیار نواخت و او شادکام و قویدل به خانه بازآمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61).
سبک شاه مهراج دل شادکام
بزیر آمد از تخت بر دست جام.
(گرشاسب نامه چ یغمائی ص 93).
ز خوشی بود مینو آباد نام
چو بگذشت از او پهلوان شادکام.اسدی.
از پس دنیا نرود مرد دین
جز که بدانش نبود شادکام.ناصرخسرو.
هر گاه که خداوند مالیخولیا خندان روی و تازه و شادکام باشد... (ذخیرهء خوارزمشاهی).
بطبع اندر چون طبع سازگار
بجان اندر چون جان شادکام.
بوالفرج رونی.
همه همتش آنکه در ظل او
بود امت جد او شادکام.سوزنی.
گردن اعدات بادا از حسام غم زده
غمزده اعدات واحباب توزان غم شادکام.
سوزنی.
بر مرکب نشاط دل و نزهت و سرور
بادی سوار تا ابدالدهر شادکام.سوزنی.
مرغی دیدم گرفته نامه بمنقار
کز بر آن نخل شادکام بر آمد.خاقانی.
بتک خاست آن کس که بشنید نام
سوی هاتف کوه شد شادکام.نظامی.
ز سیری مباش آنچنان شادکام
که از هیضه زهری در افتد بجام.نظامی.
طفل میترسد ز نیش و احتجام
مادر مشفق در آن غم شادکام.مولوی.
کرد بازرگان تجارت را تمام
باز آمد سوی منزل شادکام.مولوی.
آب را شد چشمها روشن که شاهنشاه گل
بر سریر شوکت آمد تازه روی و شادکام.
سلمان ساوجی (از فرهنگ نظام).
در شاهنامه بصورت های ترکیبی ذیل آمده:
- دل شادکام؛ با دلی قرین شادی و سرور :
چو کاوس را دید دستان سام
نشسته بر اورنگ و دل شادکام.فردوسی.
-شادکام کردن دل: شاد و امیدوار و کامروا -ساختن آن:پری چهره سیندخت در بیش سام
زبان کرد گویا و دل شادکام.فردوسی.
- ناشادکام؛ ناخشنود. رجوع به ناشادکام شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.